به نظر ميرسد این اتفاقی که براي فيلم اخراجيها رخ داده، فراتر از ضربه زدن به یک فیلم است و با اين كار نقطهی عطف دیگری در تاریخچه حقير روشنفکری ايران شکل گرفته است.
سابقهی اتفاقاتی مشابه آنچه که برای اخراجیها اتفاق افتاد، در تاریخ روشنفکری قابل پیگیری و تبیین است که نزدیکترین نمونه اش هم همین انتخابات 88 است. یعنی در انتخابات 88 هم اینها وقتی دیدند در میدان واقع، توان مقابله را ندارند و واقعیتها توهمات آنها را تائید نمیکند، نتوانستند به سازوکارهاي دموكراتيك پایبند باشند و قاعدهی بازی را برهم زدند. هنگامی که دیدند پای صندوقهای رای کمآوردند سعی کردند با دوپينگ تبليغاتي و توسل به دروغ و ادعای تقلب قاعدهی بازی را برهم بزنند. درحالیکه کاندیدای آنها، یکی از اولین ادعاهایش این بود که من آمدهام قاعدهها را رعایت کنم و نگذارم یک عده قاعدهی بازی را برهم بزنند.
دقیقا مشابه این تناقض را ما در رفتار اخیر این جریان میبینیم که وقتی در واقعیت کم میآورند و از راههای منطقی قادر به متوقف کردن یک جریانِ مخالف منافع و مصالح خودشان نیستند، حاضرند بدیهیترین اصول اخلاقی و منطقی را زیرپا بگذارند تا اینکه منافع و مصالح نامشروع طبقاتي و ايدئولوژيك خودشان را تامين كنند كه البته در همان هم موفق نمي شوند.
اگر شما مجموعهای از ادعاهایی که جریان روشنفکری در 20 سال گذشته راجع به هنر، نسبت سیاست با هنر و نسبت تعهد با هنر و… داشته را مرور کنید، میبینید که در ماجرای اخیر تقریبا تمام آنها را زیرپا گذاشتند. یعنی نقاب از روی چهرهی اینها کنار رفته و نشان دادهشد که اینها چه عناصر فاشیستی هستند و چه نگاه سياسي غليظي دارند و اينها به مراتب از هر جريان فكري ديگري در ايران نگاه سياسي تر و ايدئولوژيك تري به هنر و سينما دارند؛ در حاليكه همواره مخالفان خودشان را متهم به سياست زدگي ميكردند.
شما ببینید در همین ماجرا هم نخبگان این جریان ابتدا آمدند این نوع خشونتورزی با یک اثر سينمايي را تئوریزه کردند. یعنی حتي قبل از اينكه اين فيلم ساخته بشود مجموعهی تیم نخبگان و تیم رسانهای اینها متحد شدند برای تحریم یک اثر سينمايي که مورد پسند آنها نبود. اینها به جمهوری اسلامی فحش میدهند و مدیریت فرهنگی جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار میدهند که تو حتی حق نداری بر اساس مبانی قانونی خودت و با روشهاي قانوني، هیچکدام از آثار ما را حتی اصلاحیه بزنی ولی خودشان برای حذف یک اثر سینماییِ مخالفِ نظرشان، حتی روشهای غیرقانونی و غیر اخلاقی را به کار میگیرند.
در این قضیه فقط تهيه كننده ضرر نمیکند بلكه سینمادار و کارگر سینما که منتظر است هر چند سال یکبار فیلم پرفروشي مثل اخراجیها اکران شود، هم ضرر میکند. یعنی جریان روشنفکری حاضر است منافع صدها و هزارها نفری را که در صنعت سینما از فروش اخراجیها نفع میبرند را ضایع کند تا منافع ایدئولوزیک و طبقاتي خودش به خطر نیفتد.
البته این ماجرا را از یک منظر دیگر نیز میشود بررسی کرد و آن اینکه این جریان حتی در مقابل فیلمی که به قول خودشان، اثری ضعيف است و حتی ارزش دیدن ندارد، نیز کم میآورد و حتی با این توان رسانهای که امروز در اختیار دارد، یعنی با تمام سایتها و شبکههای ماهواره ای و بخشی از صدا و سیما – كه همراه آنهاست – توان قانع کردن مردم برای حذف و تحقير اخراجیها را ندارد.
نکتهی جالبتر در این ماجرا که خیلی قابل توجه است این است که این جریان فیلمی را در مقابل اخراجیها قرار داد که از موضع روشنفکری برای از دست رفتن اخلاق در ایران امروز سوگواری میکند! و حرفش این است که ایران امروز جای زندگی نیست، چرا که اخلاقیات در آن زیرپا گذاشته شده است! فیلم «جدایی نادر از سیمین» که تابلوی اینها برای مقابله با اخراجیها3 است، دارد ادعای اخلاق میکند ولی شما ببینید که این جریان برای حمایت از این فیلم چقدر بیاخلاقانه رفتار میکند و این مسئله خود نشانگر ریاکاری عميق روشنفکری و رفتارهاي فاشیستي این جریان در ایران است.
این جریان هم اتفاق دیگری در ادامهی بیاخلاقیهای قبلی این جریان است که مدعیترین، پرافادهترین، لائیکترین و لیبرالترین بخش جریان روشنفکری از خود نشان داد. البته اینها فکر میکنند که به اخراجیها ضربه زدند، اما با این رفتاری که کردند بیش از همه خودشان را رسوا کردند و برگ سیاه دیگری به کارنامه رياكاري وتناقضات روشنفکری ایران افزودند.