شما اینجا هستید   |

    عمومی : از برد-برد تا بُرده و بَرده یا کدخدای فلج و دیپلمات‌های مدهوش!

چرخش 180 درجه‌ای بعد از یک شکست

اگر مبنای سیاست خارجی و تعامل ایران با جهان در چهار سال گذشته تئوری گفت‌وگو با جهان از طریق کدخدا بوده امروز خوشبختانه واضعان و بنیان‌گذاران آن تئوری علناً به شکست آن اعتراف کرده و 180 درجه خلاف آن را پیشنهاد می‌کنند. تا دیروز می‌گفتند: «باید پذیرفت که قدرت اصلی آمریکا است و تا با خود آمریکا کنار نیاییم و به تفاهم نرسیم دیگران هم از ترس او حاضر به تعامل با ما نیستند. کدخدا آمریکا است و بقیه رعیت او هستند و می‌شود از طریق کدخدا دیگر قدرت‌ها که رعیت او هستند را هم به همراه کرد». امروز با به بن‌بست رسیدن تئوری تفاهم با کدخدا و در حالی که همه‌ی عقب‌نشینی‌ها و کوتاه آمدن‌ها و اعتمادسازی‌ها و دیکته نوشتن‌ها و «مؤدب و باهوش» خواندن‌ها و … نتوانست حتی یک رأی مثبت در «سنا» ایجاد کند، منادیان تئوری تعامل با کدخدا به این نتیجه رسیده‌اند که می‌شود کدخدا را از طریق کسانی که تا دیروز رعیت او خوانده می‌شدند ناکام گذاشت!

kaskhodaye falaj

توبه‌ی مغتنم

این چرخش 180 درجه‌ای در مبانی دیپلماسی دولت یازدهم را به فال نیک باید گرفت و اگر اجازه بدهند (و دوباره منتقدان تئوری کدخدامحوری را به بی‌سوادی و عدول از عقلانیت و بی‌‌تدبیری و جهنمی شدن رمی نکنند) تکمیل کرد. ما هم معتقدیم وقت اندیشیدن به ساز و کارهای محدودسازی کدخدای بی‌منطق و بدعهد و پیمان‌شکن و متجاوز فرا رسیده است. امروز دیپلمات‌های دولت یازدهم از امکانِ ایستادن در برابر آمریکا و خنثی کردن بدعهدی او از طریق تعامل با بقیه‌ی جهان سخن می‌گویند. به اروپا و چین سفر می‌کنند. با مقامات اروپایی درددل می‌کنند و دیگر؛ تعاملاتی را که از مسیر کدخدا نگذرد مسخره نمی‌کنند و بی‌فرجام نمی‌دانند. این یک گام بلند به پیش است. این یک توبه‌ی مغتنم از تئوری اشتباهِ کدخدامحوری است.

درآوردن چوب پنبه از گوش‌ها

اما چند نکته را در شروع دوران تازه و مرحله‌ی متفاوت دیپلماسی انقلاب اسلامی باید تذکر داد:

اولاً نباید فراموش کرد که آمریکا در عرض چهار سال تفاوت ماهوی نکرده است. آمریکا همان آمریکا است! همان رئیس‌جمهور مؤدب و باهوش بدعهدی کرد و سنا با همان ترکیب چند سال پیش چنین اجماع قاطعی علیه دیپلماسی دولت یازدهم دارد. ما به همین سنا، همین کنگره، همین اوباما امید بستیم و قلب رآکتور اراک را درآوردیم و با بتن پر کردیم. ما از برد-برد با همین عهدشکن‌ها سخن گفتیم و سانتریفیوژهایی را که با خون دانشمندان به دست آورده بودیم برچیدیم. ما به همین کدخدا تضمین‌های عینی و اجرایی و فوری دادیم و هیچ تضمین اجرایی نگرفتیم. کسانی که قلب رآکتور اراک را با سیمان پر کردند ابتدا گوش‌هایشان را از عسل پر کردند و هر منتقدی را با استهزاء، با انواع انگ‌ها و تهمت‌ها و ناسزاها نادیده گرفتند. قبل از این‌که سیمان را از قلب رآکتور اراک در بیاورند باید چوب‌پنبه را از گوش‌هایشان در بیاورند.

هوش او و غفلت ما

ثانیاً تئوری محدودسازی کدخدا از طریق تعامل با رعایای سابق! که به شکلی دیرهنگام به ذهن «توّابان از کدخدامحوری» رسیده معایب و نواقصی دارد. نمی‌شود همچنان به تئوری کدخدامحوری قائل بود و صرفاً به عنوان یک استثنا و به مثابه‌ی یک پروژه‌ی خاص در پرونده‌ی برجام آن را کنار گذاشت و به رعیت‌محوری! اعتقاد پیدا کرد. ذات آمریکا یکی است. نمی‌توان مدعی شد ما در برجام با یک آمریکا، در مسائل منطقه‌ای با یک آمریکای دیگر، در مسائل حقوق بشر با یک آمریکای سوم، در مبارزه با تروریسم با یک آمریکای چهارم و … مواجهیم! آمریکا آمریکا است. شیطان بزرگ شیطان بزرگ است. استکبار استکبار است. خوی استکباری و ماهیت متجاوز و زیاده‌طلب آمریکا، ثابت است. نمی‌شود بپذیریم آمریکا در برجام عهدشکنی کرده و علیرغم همه‌ی لطفی که دیپلماسی دولت یازدهم در حق او روا داشته خیانت کرده است. اما در مسائل دیگر همچنان می‌توان او را امین و مبادی آداب دانست.

اوبامایی که رئیس‌جمهور ما او را مؤدب می‌دانست این گونه عهدشکن از آب درآمد، وای به حال ترامپ که همه‌ی جهان او را اصولاً بی‌ادب می‌دانند! البته اوباما هر چقدر که مؤدب نبود باهوش بود! تلفیق هوش و بی‌قیدی ترکیب خطرناکی است. متأسفانه برخی کارشناسان و دیپلمات‌های ما به جای آن‌که با هوش عمل کنند مدهوش عمل کردند. تا این‌جای کار آمریکا برده است. ما را عقب رانده و خودش پیش آمده است. از ما تضمین مناسب گرفته و هیچ تضمین عملی به ما نداده است. این فقط نشانه‌ی هوش او نیست. بلکه نشانه‌ی غفلت ما هم هست.

مهار دولت یاغی آمریکا به‌جای محدود کردن عهدشکنی به برجام

باید ابتدا مطمئن شد ضربه‌ی سنا دیپلماسی  مدهوش ما را هوشیار کرده و از غفلت شیرین و پرخسارتش بیرون آورده است. ما به جای راهبرد محدود کردن عهدشکنی آمریکا در برجام آن هم از طریق تعامل با چند خرده کدخدا و شیطان‌های کوچک؛ باید راهبرد دیگری را جایگزین کنیم و آن مطرح کردن تئوری «مهار دولت یاغی آمریکا» در جهان است. مجموعه‌ی شرایط امروز جهان نشان می‌دهد که ما امروز در بهترین دوره برای «مهار دولت یاغی آمریکا» قرار داریم. آمریکا دولتی است متجاوز، حامی تروریسم، دشمن حقوق بشر، قانون‌شکن، خائن و بدعهد و در عین حال ناکارآمد و نزدیک به بن‌بست. 55 درصد مردم آمریکا در انتخابات اخیر که یکی از پرجنجال‌ترین و هیجانی‌ترین انتخاب‌های کل تاریخ آمریکا بود شرکت نکردند.

رأی به شعار «آمریکای فلج شده»

یعنی آن‌قدر از نظام لیبرالیسم سرمایه‌داری سرخورده و دل‌زده بودند که حتی خیمه‌شب‌بازی‌های جذاب ترامپ و کلینتون هم نتوانست آن‌ها را به پای صندوق‌های رأی بکشاند. از بین حدود 45 درصدی که در انتخابات آمریکا شرکت کردند کسی توانست آراء را به خود متوجه کند که نام مانیفست انتخاباتی‌اش چیست؟ آمریکای فلج! این شعار است که بیشترین رأی را در آمریکا آورده است: آمریکای فلج‌شده! خود آمریکایی‌ها دارند می‌گویند و گواهی می‌دهند در تمام سال‌هایی که ما کدخدا را بر سریر پادشاهی بلامنازع و نافذ جهان می‌دیدیم این شیطان بزرگ روی صندلی چرخدار نشسته بوده است! همان کدخدایی که هیبت قامتش دیپلمات‌های ما را گرفته بود از دید مردم داخل آمریکا ستون فقراتش شکسته بود! همان کدخدایی که ترس از تحریم‌های فلج‌کننده‌اش عده‌ای را به عقب‌نشینی واداشت خودش قبلاً فلج شده بود. این واقعیتی است که مردم آمریکا دیدند و دیپلمات‌های ما ندیدند.

اقتضائات مهار دولت یاغی آمریکا

واقع‌بینی؛ اولین پیش‌شرط راهبرد «مهار دولت یاغی آمریکا» است. یکی از مهم‌ترین واقعیت‌های مؤید و پشتیبان این راهبرد؛ وضع داخلی آمریکای امروز است.

آمریکا از لحاظ اجتماعی و اقتصادی و سیاست داخلی در معرض بحران‌های اساسی است. آن‌ها فکر کردند با سرکوب جنبش 99% همه چیز فراموش می‌شود. اما واقعیت این است که ناقوس مرگ اقلیت یک درصدی به صدا درآمده است اگر چه 99% از سنا را در اختیار داشته باشند.

کسانی که مفهوم 1% در برابر 99% را مطرح کردند نه گماشته‌ی جمهوری اسلامی بودند، نه در پادگان‌های حزب‌الله لبنان آموزش دیده بودند و نه در قم درس خوانده بودند، نه از بشار اسد پول گرفته بودند، نه روزنامه‌ی کیهان می‌خواندند، نه عضو کانال تلگرام رجانیوز بودند، نه تلویزیون جمهوری اسلامی تماشا می‌کردند… .

آن‌ها فقط بخشی از واقعیت‌های روزمره‌ی زندگی در نظام لیبرال سرمایه‌داری را روایت می‌کردند. آن‌ها نه به دنبال خوشحال کردن حزب‌اللهی‌ها بودند و نه نگرانی و ناراحتی غرب‌زده‌های ایران برایشان اهمیتی داشت فقط توانسته بودند خودشان را از دیوارهای پروپاگاندای آمریکایی بالا بکشند و نگاهی به واقعیت آمریکا و جهان بیندازند.

دولت یاغی آمریکا که امروز رسواتر از همیشه پارادوکس‌های درونی‌اش روشن شده است، به هیچ بُرد-بردی معتقد نیست. نظام آمریکایی نه نظام بُرد-بُرد که اصلاً نظام بُرده و بَرده است. در قرن هفده تا نوزده این ماهیت به شکل کشتار سرخپوستان و به بردگی گرفتن ده‌ها میلیون آمریکایی بروز کرد و امروز در همان ماهیت با ادبیات 1% و 99% توسط توده‌ها و نخبگان داخل آمریکا دوباره روایت می‌شود.

نفوذ جهانی یک درصد در خطر

البته ما هم معتقدیم که آمریکا همچنان یک نفوذ جهانی دارد. حاکمیت یک درصدی آمریکا یک جریان و شبکه‌ی جهانی است. در اکثر کشورها این یک درصد وجود دارند و منافعشان با هم گره خورده است. منافع آن 99% هم می‌تواند به هم گره بخورد. ترس دولت یاغی آمریکا از انقلاب اسلامی محوریت پیدا کردن آن 99% است. همان‌طور که مستکبران یک جریان جهانی هستند ظرفیت مستضعفان هم یک ظرفیت جهانی و فراگیر است. مهار دولت یاغی یک درصدی آمریکا ممکن است اما به شرط آن‌که ابتدا ما امتداد آن جریان یک درصدی را در کشور خودمان مهار کنیم. مطمئناً مهار کدخدا-رعیتی در جهان با مهار کدخدا-رعیتی در داخل نسبت دارد و باید همزمان و توأمان دنبال شود. اگر طبقات اشرافی در داخل کشور به دنبال زیاده‌خواهی، حقوق‌ها و املاک نجومی، اختلاف طبقاتی، رسمیت‌بخشی، تکاثر و سبک زندگی‌های مترفانه و مبذّرانه بودند مطمئناً تمام تلاششان را برای شیرین کردن حاکمیت آمریکا و زمینه‌سازی غلبه‌ی مستکبران خواهند کرد کما این‌که کرده‌اند.

استکبار و جلوگیری از شکوفایی ظرفیت‌های انسانی

مهم‌ترین کار ویژه‌ی استکبار ایجاد انحصار و ویژه‌خواری و جلوگیری از شکوفایی ظرفیت‌های انسانی است. مفهوم قرآنی استضعاف به همین معنا اشاره دارد. بسیاری از انسان‌ها و جوامع انسانی قابلیت و استطاعت و ظرفیت رصد و پیشرفت و قوی شدن و قدرت پیدا کردن را –در حوزه‌های مختلف- دارند اما مستکبران آن‌ها را ضعیف می‌خواهند و به ضعف می‌کشانند. نمی‌گذارند آحاد و جوامع، از موهبت‌های الهی، از ظرفیت‌های طبیعی و انسانی و مادی و معنوی‌شان استفاده کنند. به شکل مستقیم و غیرمستقیم مانع پیشرفت می‌شوند. گاه حتی به صرف ایجاد رعب یا با تزویر و مختل کردن دستگاه محاسباتی انسان‌ها مانع رشد می‌شوند بلکه عوامل پیشرفت را به دست خود آن‌ها نابود می‌کنند. نه تنها از به فعلیت رسیدن ظرفیت‌های بالقوه مانع می‌شوند بلکه ظرفیت‌های شکوفا شده و فعلیت‌یافته را –گاهی به دست خود ما!- نابود می‌کنند.

به دست خود ما قلب رآکتور اراک را درمی‌آورند و با سیمان پر می‌کنند. سانتریفیوژهای نطنز را از بیخ درمی‌آورند و وعده به گلابی می‌دهند… .

شرط همراه کردن اکثریت 99 درصدی

ما در صورتی می‌توانیم برای «مهار دولت یاغی آمریکا» آن 99% را در جهان، با خود همراه کنیم که به فرمول‌های استکبار گردن نگذاریم و نشان دهیم که قائل به مبارزه با استضعاف و مصرّ به شکوفایی ظرفیت‌های انسانی به رغم انحصارطلبی مستکبران هستیم. به میزانی که ما الگوی شکوفایی به رغم فشارهای استکبار را پاسداری کنیم و به جهان نشان دهیم هیمنه‌ی استکبار فرو خواهد ریخت و دیوارهای تحریم ترک برخواهد داشت. ادبیات 1% -99% به نوعی بازتاب همان ادبیات استکبار-استضعاف انقلاب اسلامی است. باید همه‌ی جهانیان را همگام و همسو با فریادهایی که از داخل ایالات متحده بلند شده است به «مهار دولت یاغی آمریکا» دعوت کرد. اقلیت یک درصدی اگر به منافع توده‌های آمریکایی قائل است و حرف و خواست آن‌ها برایش مهم است باید از منطقه‌ی خاورمیانه خارج شود. باید حمایت از تروریسم چه در شکل دولتی صهیونیستی آن و چه در شکل گروهکی جیش الحر و فتح الشامی آن را متوقف کند. باید از کشتار و قتل‌عام زنان و کودکان در یمن و افغانستان و فلسطین و سوریه و … دست بردارد. باید پشتیبانی از دولت‌های غیر دموکراتیک، قبیلگی و دیکتاتوری در عربستان و بحرین و قطر و… را متوقف کند. امروز دیگر همه می‌دانند که دولت یاغی آمریکا محور شرارت و شیطان بزرگ است. شیطانی که وجودش جلوی شکوفایی ظرفیت‌های انسانی و پیشرفت‌های معنوی و مادی فراگیر را گرفته و مولّد فساد و رکود و تبعیض و فقر است.

بیشتر از زشتی آمریکا، ضعفش را نشان دهیم

نمی‌توان با میدان دادن و راه گشودن برای اقلیت یک درصدی در داخل کشور، دولت یاغی آمریکا را محدود و مهار کرد. صاحبان حقوق‌های نجومی، مدیران آرزومند زندگی اشرافی، دلباختگان سبک زندگی هالیوودی، بهره‌مندان از رانت و تبعیض، کاسبان فساد و ولنگاری، نه تنها ژنرال و فرمانده که حتی پیاده‌نظام چالش با کدخدای خائن! هم نمی‌توانند باشند. متأسفانه هر چه دیوارهای تزویر در داخل آمریکا و غرب فرومی‌ریزد و ذات استکبار رسواتر می‌شود عده‌ای در ایران به دنبال پوشاندن زشتی‌ها و از آن مهم‌تر «ضعف» آمریکا هستند. ترامپ آمریکا را فلج می‌خواند و عده‌ای همچنان به دنبال بَزَک آمریکا هستند. آن‌چه که امروز بیش از زشتی آمریکا و خوی استکباری او اهمیت دارد و باید تبیین شود ضعف آمریکا است. پلیدی و پلشتی آمریکا اظهر من الشمس است و از هیروشیما تا ابوغریب، از ویتنام تا افغانستان، از شیلی تا یمن شواهد لا تعد و لاتحصی دارد. اما امروز باید در کنار آن پلیدی، پوچی و پوکی او را به رخ کشید. مهم‌ترین عامل برای اقتدار آمریکا، انفعال و تردید مخالفان این دولت یاغی است.

یک روز ما با آمریکا بر سر حداقل‌ها مبارزه می‌کردیم. برای این‌که آمریکا از ما حق توحش نگیرد، حداقل‌های انسانی را برای ما به رسمیت بشناسد، آشپز آمریکایی در صورت قتل شاه ایران مصونیت نداشته باشد و… . ما امروز این میدان مبارزه را به چالش بر سر حداکثرها کشانده‌ایم. در مرزهای علم و پیشرفت بشری با آمریکای یاغی درگیر هستیم. برای رسیدن به قله‌ها (نه حفظ دامنه‌ها) شهید می‌دهیم.

تگ های مطلب :
دسته بندی : عمومی
به اشتراک بگذارید : | | |