دی ماه83
√ من و هم صحبتي اهل ريا دورم باد از گرانان جهان رطل گران، ما را بس.
√ با شعر شروع كرديم و از « شعر» بگويم كه به همت آقاي محدثي و ديگران شماره به شماره بهتر ميشود و خواندنيتر. شماره پاييز و زمستان (فصلنامه است) را دوستان توزيع پارتيزاني هم ميتوانند دريابند.
√ نقد سينما هم دارد به همت اميدواران احياء ميشود. چند روز بعد از سوره روي دكه خواهد بود و اهل سينما دريابند، بسا كه حلقه اميدي باشد در زنجيره فرهنگ انقلاب.
√ صحنه هم به همچنين. به سر دبيري جناب نصرالله قادري.
√ اين از سفيد نمايي. حالا برويم سراغ سياه نمايي.
√ من و هم صحبتي اهل ريا دورم باد. گفت: «دعا كن خدا اخلاصي به من بدهد كه وقتي سوار پيكان ميشوم احساس رياكاري نكنم.» شما هم بياييد با هم دست به دعا برداريم كه ايشان وقتي سوار 405 و 206 و سمند ميشود احساس رياكاري نكند. فعلاً پايينتر از پرشيا اگر سوار بشود احساس رياكاري ميكند و همچنان مشغول مبارزه با نفس و رياضت كشي است. نفسش به ميگويد به جاي پرشيا، سمند سوار شو! و ايشان دارد همچنان مقاومت ميكند.
√ درجات مبارزه با نفس البته به همين جا ختم نميشود. برخي از آقايان كه در مدارج عاليتر عرفانيتر قرار گرفتهاند نفس خودشان را با زانتيا و رونيز و الگانس رياضت ميدهند.
√ 43نفر كارتن خواب در طي چند شب در خيابانهاي يكي از شهرهاي گينه بيسائو در گذشتند.
√ زنگ زد: «دارم ميروم حج شما پيشنهادي نداريد؟» پيشنهاد؟ «براي فلان كار در بعثه» تو؟! چند تا آدم متدينتر و تواناتر از تو نشان بدهم كه اولي هستند براي اين كار؟ «استفاء كردهام!» و « شماها آخرش همان طالبان و خوارج هستيد»!
√ و برگرديم به سفيد نمايي.
√ شماره قبل سوره 300، 400 تا كم آمد. يعني به بعضيها نرسيد.
√ اين اتفاق ميتواند به جاي سوره 8000 تايي براي سوره 18000 تايي هم بيفتد.
√ و براي همه محصولات جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي.
√ اگر باور نداريد ميزگرد اين شماره و حواشياش درباره ماجراي توزيع را دوباره بخوانيد.
√ سنگرهاي توزيع يك به يك شكل خواهند گرفت و دست به دست خواهند داد و زنجيره جهاد فرهنگي راتكميل خواهند كرد.
√ سنگرهاي توزيع مراكز اصلي تواصي به حق و صبرند كه بدون آنها اهالي ايمان و عمل نيز در خسران خواهند ماند.
√ فعاليتهاي زيادي براي دفاع از نام «خليج فارس» در جريان است. فرهنگي و ورزشي و هنري و سياسي و…
√ صدا و سيما در فكر ساخت سمفوني خليج فارس است. خدا حفظشان كند.
√ گفتم صدا و سيما. از مجله سيما خبري نشد. شماره يكش تير ماه در آمد و وعده داده بود كه «حركت حساب شده» سوره در نقد صداوسيما را مفصلاً در شماره 2 جواب خواهد گفت.
√ حاضريم نقد دوستان را، ـ حالا كه از قرار معلوم شماره بعديشان در نخواهد آمد ـ در سوره چاپ كنيم. نه تنها حاضريم كه شائقيم.
√ صدا وسيما حالا حالاها جا براي پيشرفت دارد اگر پيش آمدها بگذارد.
√ نسل جديدقالتاقها در راهند. تخم مرغ دزدها را دريابند اگر به فكر شترهايتان هستيد
√ انا رب الابل و للبيت رب.
√ و حضرات دسته دسته ميروند كه ربالبيت را زيات كنند؟
√ و از اين زائران رانتي بايد احتمالاً خواست كه براي پرشيانشينها و زانتياسوارهاي نظام مزيد توفيق در پرهيز از رياكاري را طلب كنند. اگر خودشان اين ايام در حج « تمتع» نباشند. √ و از اين «تمتعيون» بسيارند.
√ مقالات آقاي ميرشكاك بعضي از دوستان را برآشفته است. به جاي اينكه گلايه كنند يا غر بزنند، قلم دست بگيرند.
√ اين را به دوستاني كه از «حاشيهاي بر ترويج رويكرد فرديدي در مجامع حزب الهي» ناراحت شده بودند نيز گفتيم.
√ در هر صورت هيچ كدام انتظار نداشته باشند كه يك طرف را حذف كنيم.
√ خط سوره چيست؟!
√ خط سوره همين است كه نشان بدهد براي مرزبندي نيروهاي فرهنگي انقلاب به معيارهاي جديد و جديتری نياز داريم.
√ اكثر كساني كه نظرخواهي را پر كردهاند گفتهاند تا 70% مطالب سوره را ميخوانند و اين يعني اين كه علي رغم تنوع و تعدد حوزههايي كه سوره به آنها ميپردازد نخ تسبيح گم نشده است.
√ “همشهری جوان” هم درآمد. یکی دیگر از نمونههای “سبک جذب” در مکتب روزنامه نگاری انقلاب اسلامی!
√ شايد در آينده نزديك « ژورناليزم حرفهاي» را دوباره چاپ كنيم.
√ باز هم از همه دوستاني كه در توزيع بسيجي شمارههاي اخير سوره همت كردهاند و زحمت كشيدهاند ما كه هستيم كه تشكر كنيم؟
√ هر كسي را دستي به قلم دارد دعوت ميكنيم به نوشتن. لازم نيست همه راجع به اومانيسم و پلوراليزم و حوالت تاريخ و جنبش نرم افزاري و عدالت از ديدگاه نهج البلاغه و … مقاله بنويسند. باور كنيد چه بسا خاطرات و يادداشتهايي كه مهمتر و واجب كفاييترند از بسياري از مقالهها و خطابهها.
√ «پژواك» كه ميتوانيد بنويسيد. «مصاحبه» كه ميتوانيد بگيريد. «خبر» كه ميتوانيد بدهيد. خاطره از فعاليت در فلان سنگر جبهه فرهنگي انقلاب و موفق شدن يا ناكام ماندنتان ـ يا شان ـ كه ميتوانيد بنويسيد.
√ چه بسیارـ آدمها از آنها كه ميگويند يافت مينشود گشتهايم ماـ ميشود گشت و يافت. در كوچه پس كوچههاي فراموش شده. شايد حتي در همسايگي. كسي كه لااقل يك ساعت حرف ناب براي فرياد كردن دارد. فاسئلواهل الذكر.
√ برای مجلههاي پرسمان و آينده سازان و يادماندگار قرار گذشتهايم كه ما تبيلغ آنها را بزنيم. آنها تبيلغ ما را. حاصل را در اين شماره ميبينيد. از رياست جهموري چه خبر راستي؟
«راستي»؟
√ هفت سال پيش مثل چنين روزهايي شايد، در نيستان بحث بود كه چه بايد كرد؟ و آن بزرگوار گفت: البته ما كه به آقاي خاتمي رأي نميدهيم ولي ما مرغ عروسي و عزابيم.
√ بنشين بر لب جوي و گذر عمر ببين كاين اشارت ز جهان گذران ما را بس حافظ از مشرب قسمت گله بي انصافي است طبع چون آب و غزلهاي روان ما را بس √ ديدار به اميد.