بهمن و اسفند 82
اي به اميد كسان خفته ز خود ياد آريد
* همه حرف سوره همين است.
فراموش كردن خود و ظرفيتها و قابليتها و تواناييهاي خود؛ اول ياس و ركود است.
* «نسوا الله فانسهم انفسهم» (خدا را فراموش كردند و خدا آنها را از خودشان فراموشاند)
* و خدا مگر چه ميگويد؟
الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا ان تنصر الله ينصركم
* آيه تكليف تبديل شده است به آيه رفع تكليف. «لا یکلف الله نفسا الا وسعها» !! يعني ما نيستيم روي ما حساب نكنيد. اگر هر كدام به اندازه وسعمان (و نه حتي وقتمان) كار كنيم و اهمالها و تنبليهايمان را « لا يكلف الله نفساً الا وسعها» توجيه نكنيم خيلي اتفاقات خواهد افتاد. خيلي
* اين هم از منبر اين دفعه.
* حاصل منبر چه ميشود؟
سوره را ـ و ديگر محصولات فرهنگي مفيد را ـ تبلیغ کنید. به اندازه وسعتان. در خانواده. در مسجد. در خوابگاه دانشجويي. در حجره، در اداره. در …
* از قرآن استفاده ابزاري كردم؟!
مفاهيم متعالي ملكوتي عرشي را در حد تبليغاتي بازرگاني فرو كاستم؟ قرآن اگر تا لب طاقچه پايين بيايد شأنش حفظ شده و اگر يكي دو متر پاپينتر و در چشم ودستو زبان و عمل ما متجلي شود به استفاده ابزاري آلوده شده است؟
* واحد عمل در قرآن نه كيلو و نه حتي گرم. واحد عمل در قرآن «مثقال ذره» است و البته واحد بيعملي و ترك تكليف هم، همان است.
* در يكي از دانشگاههاي شمال بعضي خوانندگان سوره مقاله «دين باطعم باليود» را كپي گرفتهاند و به هر اتاق خوابگاه دانشجويي يكي دادهاند.
* بعضي سئوال ميكنند كه چاي نمونه و بانك مسكن و …. توي سوره يا روي سوره چكار ميكند؟
خدا حفظشان كند كه اين قدر نسبت به شأن سوره حساس هستند.
* در يكي از مجلات توهيني به امام شده بود. يعني بعضي روزنامهها ميگفتند. زياد جدي نگرفتم. گفتم لابد از همان سياسي بازيهاي متعارف و دورغهاي مصلحتي است. در جايي مجله را ديدم. نه تنها دورغ نبود كه خيلي هم مجله راست بود. يك مقاله كامل داشت در مورد اينكه جمهوري اسلامي را چه جوري بايد سرنگون كرد؟ و بعد خيلي نجيبانه توضيح داده بود كه يك راه اين است كه ولايت فقيه را از توي قانون اساسي بردايم و راه دوم اين است كه اصلاً خود قانون اساسي را لغو كنيم راه سوم اين است كه …
و… و كلي مقاله و گفتوگو در مورد آفات حكومتهاي توتاليتر و اينكه اين حكومتها چقدر اخ و بد هستند و الهي شامپو برود توي چشمهايشان و …
البته كمي تعجب كردم كه بابا «نجابت»! هم حدي دارد ولي مجله را كه بستم تعجبم بيشتر شد.
پشت جلد يك آگهي تمام صفحه از طرف يكي از ارگانهاي دولتي كه قيمتش حداقل700 هزار تومان است. و شمارههاي قبلي و بعدي مجله را هم كه ديدم باز همان آگهي را داشت. و اين يعني حدود10 ميليون تومان غلفتي از بيت المال تقديم به اين مخالفان حكومتهاي توتاليتر كه در آنها از آزادي بيان حمايت نميشود و رانت خواري ميشود و …!
* و ياد […] افتادم كه سه ماه است چندرغاز حق التحريرش را (كه خيلي هم ضروري است براش) نرساندهايم. و ياد نيستان افتادم كه با حمايتهاي ويژه نظام؛ تعطيل شد و كلي هم سر سيد مهدي شجاعي منت گذاشتند كه به خاطر اشاعه فحشا! ماهنامه نيستان، محكومش نكردهاند و فقط به تذكر كتبي اكتفا فرمودهاند و …
* و ياد بسياري نويسندههاي حزب اللهي افتادم كه چطور از سوي نهادهاي ذيربط و بيربط مورد حمايت مادي و معنوياند!
* الغرض نامهاي نوشتم براي آن ارگان به اين مضمون كه اگر به نشريات غير معاند آگهی میدهید سوره هم هست و البته برای اینکه غش در معامله نکرده باشیم پيشاپيش اعلام ميكنيم كه در سوره از ارائه، راهكار براي سرنگوني نظام جمهوري اسلامي خبري نيست و مبادا بودجهاي كه براي اين منظور تصويب شده است به سوره اختصاص دهيد كه مصداق پارتي بازي و امري غير شرعي و غير اخلاقي خواهد بود. معنا ندارد پولي كه از بيت المال براي سرنگوني نظام كنار گذاشته شده است براي غير آن خرج شود!
* اما يك خبر ويژه هم در بعد التحرير اين شماره داريم.
موسسه فرهنگي صديقه كبري فاطمه زهرا(س) مجلهاي منتشر ميكند به نام دختران. مدير مسئول اين مجله سر كار خانم مهرشاد شبابي است. خانم شبايي همزمان رياست انجمن دفاع از صلح آزادي و آزادی را نيز بر عهده دارد. در راستاي اطلاع رساني در مورد فعاليتهاي فرهنگي مثبت و معرفي مجلات متعهد وظیفه دانستیم که این ماهنامه را به خوانندگان سوره معرفي كنيم. عكسهايي از اين مجله را هم در اين صفحه ميبينيد.
* پژواك خوشبختانه از تعارف و به به و چهچه گذشته و به نقد و انتقاد و گلايه و… هم رسيده است. در این شماره فحش هم داریم. سانسور هم نداريم هر چه بيايد چاپ خواهيم كرد. سوره سر قفلي هيچ كس نيست و همه حق دارند در موردش اظهار نظر كنند. چند كلمهاي هم كه از فحشنامه اين شماره (…) شده است به خاطر اسمهايي بوده كه حجتي براي ملكوک كردنشان آن هم به اين شكل بزن در رويي نداشتيم.
* گفتم پژواك. آقاي دكتر رفيع پور زنگ زد. صاحب كتاب مشهور و پر حرف و حديث «توسعه و تضاد»كه شايد كلاسهاي جامعه شناسي ايشان را با آن سبك خاص در تلويزيون ديده باشيد. الغرض پيام تلفني ايشان را آقاي پيشكار نوشته است:
«مجلتونو يكي از بچهها برايم آورد مجله خيلي خوبيه خيلي توش قلبه خيلي توش ايمانه من هر مجلهاي برايم ميآمد دور ميانداختم ولي اينها را كه ديدم كيف كردم از همه شما تشكر ميكنم خيلي زحمت كشيدين زنگ زدم كه بدونيد هنوز كساني هستند كه قدر دان شما باشند. انشاءالله هم خط شهيد آويني باشيد و موفق».
حالا كه قدرداني اين قدر خوب است از آقاي حسين باقري خوزاني هم كه زمينه اين قدرداني را با بردن مجلهها براي دكتر رفيع پور فراهم كرده قدرداني ميكنيم و دعا ميكنيم وقتي دكتر شد مثل ايشان از آن دكترهاي با معرفت بشود.
* در گذشتن از خوان هفتمين سوره ماجراهايي بر تحريريه رفت كه «مدتي اين مثنوي تأخير شد». يامقلب القلوب و الابصار…