شما اینجا هستید   |

    عمومی : حلقه مفقوده در سینمای ما حلقه‌ تبلیغ و توزیع | سخنرانی در جمع اعضای انجمن های اسلامی مستقل

بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی میخواهیم به سمت مقولاتی مثل سینمای دینی، سیاست دینی، اقتصاد دینی، هنر دینی، رسانه اسلامی و… برویم یک خطای اساسی که در طرح مسئله صورت میگیرد این است که ما فکر می کنیم نوعاً اگر ما رسانه دینی نداریم یا کم داریم مشکل از رسانه است، یا مشکل از هنر یا سینما است، بنابراین ما باید به آن عرصه حضور پیدا کنیم و دین خود را در قالب رسانه، سینما و مقولات مختلفی که وجود دارد ارائه کنیم؛ کسانی که با این زاویه، وارد ماجرا می شوند نوعاً تا آخر اشتباه می روند.

تا آنجایی که من می دانم مشکل اساسی ما در هنر دینی و سینمای اسلامی، دین آن و اسلام آن است، یعنی اول تعریف خود را از دین مشخص نمی کنیم بعد می گوییم که ما می خواهیم سینمایمان را دینی کنیم.

یک عده هم با این زاویه وارد می شوند، سپس عمداً یا سهواً یا خودآگاه یا ناخودآگاه به مشکل دامن می زنند، در حالیکه می خواستند دین را در سینما مطرح کنند و در نهایت می بینیم که تحت علم سینمای دینی به یک سینمای ضددینی می رسند، بخصوص که ما دغدغه آن را داریم و می خواهیم این مسائل را مطرح و پیگیری کنیم.

ما ابتدا باید تکلیفمان را با اسلامِ سینمای اسلامی مشخص کنیم، اصلاً این کلام امام(ره) است: “انقلاب اسلامی انقلابی است علیه اسلام” یعنی اصل ماجرای انقلاب اسلامی از نگاه رهبر و بنیانگذار نهضت اینگونه است؛ همچنین در پیام یک صفحه ای که امام چند ماه قبل از رحلتشان (دی ماه 67) به رئیس وقت مرکز اسناد انقلاب اسلامی آقای سید حمید روحانی صادر کردند، می فرمایند: من نگران این هستم که انقلاب درست تعریف نشود و به نسل های بعدی درست منتقل نشود.

دو نکته اساسی را امام در اینجا متذکر می شوند:

اول روش شناختی؛ یعنی در تاریخ نگاری انقلاب اسلامی نباید به جریان نخبگان متکی باشیم و اگر کسی بخواهد انقلاب اسلامی را بشناسد نباید صرفاً به خاطرات فلان آیت الله یا فلان دکتر اکتفا نماید والا این خیلی خطرناک است، باید توده ها را بررسی کرد، انقلاب ما یک انقلاب عمیق مردمی و بسیار گسترده و ریشه دار است، مردم باید انقلاب را روایت کنند، و این نکته ای است که کمتر به آن توجه شده و آسیب های زیادی هم از این ناحیه بوجود می آید.

دوم روش مفهومی؛ انقلاب اسلامی انقلابی علیه ظلم و تحجر و واپسگرایی است و این دو باید برای نسلهای بعدی تعریف شود، این تعریفی است که امام از انقلاب ارائه می کند و اینکه مردم ما علیه این ظلم و تحجر قیام کردند و فکر اسلام ناب را جایگزین اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه گذاری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام آمریکایی کردند.

یعنی اساس انقلاب اسلامی، اسلام و کفر را به چالش کشید، چالش دو اسلام با هم است و مردم علیه اسلام قیام کردند و اسلام را جایگزین اسلام کردند؛ اگر ما این مطلب را نفهمیم به شبهه می افتیم؛ در خیلی جاها ممکن است این دو اسلام اشتراکاتی با هم داشته باشند و تا حدود و ثغور آن مشخص نشود، تا مرزهای اسلام ناب و اسلام امریکایی مشخص نشود، دم زدن از سینمای دینی حرفی بیهوده است.

کدام دین؟ کدام اسلام؟ تا دلتان بخواهد امروزه در جامعه، هم در ایران و هم در جهان دین داریم، الان عمده دین ها و مدعیان دینداری در جهان طرفدار دین منهای جهاد و عدالت هستند و البته اینها هم دینی هستند و برای خودشان مفسر و مقلد و پارادیم در نگاه به جهان و کشف و حل مسائل بشر دارند.

در قرآن هم بارها و بارها اسمشان آمده که در چالش با مدعیان دینداری است: “اَنُطعِمُ من لَو یَشاءُ الله اَو اَطعَمَه”، می فرماید: “آیا ما کسانی را سیر کنیم که اگر خدا می خواست سیرشان می کرد” این یک نگاه دینی است و این نگاه خدا را قبول دارند و با این تفسیر می گویند: خداوند تقدیر کرده است که آنها گرسنه باشند و اگر ما بخواهیم آنها را سیر کنیم برخلاف اراده الهی عمل کرده ایم و اراده الهی این است که یک عده گرسنه و فقیر و یک عده دیگر غنی باشند!

البته باید توجه داشت که یک نگاه دینی دیگر هم در کنار آن وجود دارد: “وَ نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلیَ الذینَ استُضعِفوا فی الارض و نَجعَلهُم الائمه و نجعلهم الوارثین…” اصلاً اراده خداوند بر این قرار گرفته که مستضعفان از استضعاف درآیند.

این هر دو نگاه دینی است، پس اول باید معلوم شود کدام دین، دین است؟ و اصلاً دین چیست؟ و بعد از آن معلوم شود سینمای دینی چیست؟ یک نکته دیگر هم این است که شما بر اساس اسلام ناب و از دیدگاه اسلام ناب نمی توانید اقتصاد دینی، سیاست دینی،… را انکار کنید و هم طرفدار سینمای دینی باشید.

اینها همه قطعه های پازلی هستند و وقتی همه قطعه ها کنار هم چیده می شود معلوم می‌شود که آن چیست و حدود چیست، یعنی اگر سیاست اسلامی را چیدیم، اخلاق اسلامی را چیدیم و همینطور بقیه قطعه های دیگر را، حالا راحت تر می توانیم به سینمای دینی رسید و بالعکس.

سینمای دینی جزیی از پازل دین جامع و جامعه ساز است، از طرف دیگر با اقتصاد دینی و از طرف دیگر با سیاست دینی پهلو به پهلو است، یعنی اگر فیلمی به شما کمک کرد که سیاست دینی را بهتر اعمال کنید این فیلم دینی است و اگر سیاستی راه را برای رسانه دینی و هنر دینی باز کرد آن هم دینی است، این موضوع از این جهت اهمیت دارد که آنهایی که نوعاً در مورد سینمای دینی همایش می گذارند اول یک تعریف ناقص و انحرافی از دین را تثبیت می‌کنند و بعد در مورد این دین ابتر و بی روح سینما درست می‌کنند و با نیروی تبلیغات و ابزار هنری این دین ناقص و انحرافی را به اذهان مردم وارد می کنند.

اگر دین، دین باشد و اگر دین قوام یافته و جامع باشد، سینمای خودش را هم پیدا می کند و جایی که فرمود: “العَدل حیاة الاحکام”،”عدالت روح احکام دین است”، و وقتی شما روح را از کالبد دین بگیرید از آن چیزی جز جنازه ای باقی نمی ماند، حالا می خواهید این جنازه را با افزودنی های مجاز و غیر مجاز جذاب کنید و همینطور این جنازه را برای مردم جذاب کنید! در حالیکه اگر روح و دست و پا داشت می توانست خیلی کارها را بکند.

یکی از مهمترین اشتباهاتی که در تعریف سینمای دینی شده است تعبیر سینمای دینی به سینمای عرفانی و معنوی است که از تعبیر دین به معنویت ناشی می شود، این یعنی ابتدا اسلام را مسیحیزه کنیم و بگوییم که اسلام صرفاً در مورد رابطه ی فرد با خدای او صحبت می کند نه در مورد روابط و تعاملات سیاسی و اجتماعی.قاعدتاً با چنین تعریف انحرافی از دین، سینما هم سینمای معناگرا ومعنویت گرا می شود، مگر اینکه انقلاب اسلامی انقلابی باشد که بر تعریف یک بعدی از دین مبتنی بر معنویت بنا شده باشد؟! دین معنوی همه جا هست از عربستان گرفته تا مالزی و ترکیه و هر کجا که بروید انواع و اقسام معنویت را می یابید، امروزه معنویت های جدیدتری هم آمده‌اند، معنویت منهای عدالت که بود حالا معنویت منهای خدا هم آمده است، برای خود تئوریزه هم شده اند یعنی شما می توانید به معنویت اعتقاد داشته باشید بدون آنکه به خدا اعتقاد داشته باشید، انواع و اقسام معنویت های بودایی و کنفسیوسی، مسیحی و…؛

اگر بخواهیم تاریخی تر نگاه کنیم بعد از انقلاب اوضاع سینما بسیار آشفته بود، سینما در لجن فرو رفته بود؛ امام فرمودند: “ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم “(سال57) این حرف امام در حالی بود  که ما فکر می کردیم امام بدیهیاتی را بیان می‌کند در حالیکه اگر در آن شرایط بودید، می‌فهمیدید این جمله چه جمله ی عجیبی بوده است، چون مصداق غیر از فحشا را مردم از سینما ندیده بودند.

همه فکر می کنند بعد از انقلاب جلوی فیلم فارسی گرفته شد در حالیکه یک سال قبل از انقلاب فیلم فارسی در این طرف شکسته شد و سینما نابود شد، یعنی سینمایی که سالی صد تا فیلم می ساخت به جایی رسید که سه یا چهار فیلم در سال می ساخت، به خاطر اینکه از طرفی آنها آنقدر در سینمای کاباره‌ای و فحشا و رقص و… افراط کردند و از آن طرف هم فیلم های امریکایی و هندی و… می آمد و مزیت نسبی‌اش هم آن بود که اگر آن سینمای آمریکایی و هندی و… فحشا را نشان می دهد، ما بهتر از آن را نشان می دهیم و این شد که در آخر کم آوردند و شکست خوردند؛ شما کافی است فقط لیست اسامی فیلم های قبل از انقلاب را مرور کنید، می بینید که در حدی است که حتی نمی توان اسمشان را آورد.

در اتفاقاتی که در جریان انقلاب می افتاد مردم فقط دو جا را تخریب می کردند یکی بانکها که نماد اقتصاد غربی و یکی هم سینماها که نماد فرهنگ غربی بود، ولی امام نگاه حکیمانه داشتند و بعد از آن جمله‌ی امام مبنای تأسیس سینما، انقلاب شد؛ یعنی معلوم شد که سینما می تواند اسلامی و بدون فحشا باشد.

اما برای اینکه به تعریف برسند چند سال طول کشید و یک سری فراز و فرودهایی تا سال 60 و 61 رخ داد که آقای خاتمی وزیر ارشاد شد و مدت 11 سال وزیر ارشاد بود و یکی از طولانی‌ترین مدیریت های فرهنگی جمهوری اسلامی بود!

اینها گفتند که ما می خواهیم سینمای انقلاب اسلامی را بسازیم و ما نمی توانیم سینمای کاباره ای یا فحشا یا… راه بیندازیم، سینمای هالیوودی را هم که نمی توانیم بیاوریم، ما باید سینما را پالایش کنیم تا به یک سینمای منزه از سکس، خشونت، جلوه های فرهنگ غربی مثل قهرمان پرستی برسیم.

حتی اجازه نمی دادند که بالای سردر سینماها عکس یک هنرپیشه را بزرگتر از بقیه بزنند چون می گفتند که این ستاره سازی است و مثل سینمای هالیوودی است، الگوی آنان در حهان شد سینمایی به نام سینمای معنوی(معناگرا) یا روشنفکری که عمدتاً در اروپا و در اروپای شرقی بود، و می گفتند اینها به دردهای عرفانی و نگاه های فلسفی بشر توجه کردند، اینها را به عنوان الگو در جشنواره ی فجر و در سینما اکران کردند تا سینمای ایران را با این الگوها منفعل کنند، خیلی هم مقتدرانه این را اعمال کردند یعنی هرکس با این سیاست مخالف بود با آن برخورد می کردند.

مثلاً یک نفر فیلم خوب بازی می کرد و چهره می شد و بعد از آن ممنوع الکار می شد به این عنوان که آقا شما حق ندارید کار کنید چون ما نمی خواهیم سوپر استار در ایران شکل بگیرد مثل هالیوود (در وزارت ارشادی آقای خاتمی) ، یک سری افراد را در ایران پیدا کردند مثل کیارستمی، سعید ابراهیم فر، شهریار یاری پور (نقش عشق) و فیلمی هم در ظاهر که حرفهایشان حرف حساب است درست کردند و می گفتند سینما نباید فحشا داشته باشد، نباید هالیوودی باشد و اینها جایگزینش شد، نمونه هم ساختند، اما وقتی فیلم آقای تارکوفسکي در سینمای عصر جدید اکران می شد از چند میلیون جمعیت تهران فقط 27 نفر به سینما می رفتند.

تا سال 68 تقریباً همین منوال بود تا اینکه در این زمان شخصی مذهبی با روحیات معنوی پیدا شد که در مقابل این سینما قد علم کرد و او کسی نبود جز “جناب سید مرتضی آوینی”؛ مقالات آوینی علیه خاتمی و قیم سینمایی اش مکرراً در سوره چاپ می‌شد و در جشنواره‌ی فجر شمشیر را از رو بستند و حمله به این سینما را شروع کردند، چون آوینی فیلم سینمای مطلوب را فیلم عروس معرفی می کرد، گفته بود فیلم مطلوب و هم تراز انقلاب اسلامی فیلم عروس است، در این شرایط فیلمسازان به او ناسزا می گفتند.
آوینی می گفت اگر می خواهید از کسی در ایران فیلم بسازید تارکوفسکي نیست، هیچکاک است، آلفرد هیچکاک باید ملاک ما باشد، نه ملاک ارزشی بلکه از لحاظ سبک سینما، و بعد مبانی آن را در مقالهِ آینه جادو توضیح داده است و آنها که نمی فهمیدند شروع به فحاشی آوینی کردند که آی شما دارید با پول امام زمان از هیچکاک دفاع می کنی و کتاب 1000 صفحه ای در مورد هیچکاک می نویسی!

ولی او می دانست که چه می کند و می گفت: سینما اول باید سینما باشد، باید داستان داشته باشد، باید جذب کند، باید قهرمان داشته باشد و می گفت: ما را ده سال با این خیال که می خواهیم سینمای اسلامی داشته باشیم از بسیاری از فرصتها محروم کردند.

او می گفت: اولاً جالب است که جشنواره های خارجی از این فیلم به اصطلاح معنوی حمایت می کنند، این چه معنویتی است که اروپائیان از آن دفاع می کنند، اروپایی ها که بمب شیمیایی می سازند تا ما را نابود کنند، از سینمای ما دفاع می‌کنند!

آقای کیارستمی مکرراً جایزه می گرفت، آوینی می گفت: سینمای ایران جشنواره ای شده است جهانی نشده است و آنها افتخار می کردند که فیلم فلان آقا در جشنواره کن، و مونترال و برلین جایزه گرفته است.
ببینید سینمای ما موقعی جهانی است که در کلکته گداها صف بکشند و پول گدایی کنند و مثل دیدن فیلم تایتانیک بروند سینما فیلم ما را ببینند، آنها ما را گنگ کردند و با حرفهایی این را به بدنه ی سینمای ایران تبدیل کردند و قدرت دیالوگ ما را و قدرت ابلاغ ما را به توده های وسیع جهانی از ما سلب کردند و سینمای ایران را کسی نمی شناسد به جز چهار مجله‌ی روشنفکری مثلاً در پاریس.

او می گفت سینمای مطلوب مثل فیلم عروس که بیاید معطوف به مسائل جامعه ما باشد، و از لحاظ داستانی حرف برای گفتن داشته باشد ولی در مقابل او جبهه می گرفتند که آقای آوینی شما از فیلم عروس خوشتان آمده یا از خود عروس؟! اینها در سوره چاپ می شد، او می گفت که خانم نیکی کریمی اولین فیلمشان عروس نبوده و من فقط روی چهره بازیگر تأکید نمی کنم، این فیلم کارگردانی دارد، فیلمنامه و درام دارد، و سینما هم باید اینها را داشته باشد، سینما فقط پیام نیست، فقط حرف نیست، و نگاه ما به سینما باید خیلی عمیقتر از این حرفها باشد.
آنها می گویند که قبلاً دوربین را برای نشان دادن کاباره می کاشتند و ما دوربین را باید بکاریم و نماز نشان بدهیم و این می شود سینمای دینی! اما آوینی در مقابل می گوید که این ابلهانه ترین شکلی است که می توان راجع به سینمای دینی حرف زد، چون ابزار، ابزار پیچیده ای است و شما درصورتی می توانید سینمای موفقی داشته باشید که بتوانید به ابزار مسلط شوید و گرنه شما ابزار دوربین می شوید و اگر شما قابلیت های آنرا ندارید نمی توانید از آن استفاده بهینه و درست کنید؛ می شود یکجا را به چند شکل فیلمبرداری کرد، مثلاً می توان ارتفاع، زاویه، لنز، نور و با هرکدام حس متفاوتی را در مخاطبی که آنرا می بیند ایجاد کرد، وی اعتقاد داشت که سینما این ظرفیت ها و تکنیک هاست و کسی که می تواند این تکنیک ها را خلق کند و از آنها بگذرد و ملعوب سینما نشود که ابزار را دقیق بشناسد، کارگردان باید فیلمنامه را بشناسد، معنای شخصیت پردازی را بداند، درام را بشناسد، بداند که فیلمبرداری و گریم و نور چیست؟

از همان آغاز که همه شیفته‌ی مخملباف بودند آوینی می گفت: پایان اولین فیلم مخملباف به کفر می رسد حتی در توبه نسوح که همه طرفدارش بودند، او در خشت خام چیزی را می دید که ما در آینه نمی‌دیدیم و متأسفانه جریانهای مروج سینما به این شکل تحت عنوان سینمای اسلامی در ایران کم نداریم، و جالب اینجاست که شما موفق ترین فیلم های سینمایی بعد از انقلاب را که نگاه می کنید چه از لحاظ تکنیکی و چه از لحاظ جذب مخاطب، آنهایی هستند که به خط انقلاب یعنی خط تلفیق معنویت و عدالت نزدیکترند.
اسلام ناب، اسلامی است که این دو را با هم داشته باشد به گونه ای که قابل تفکیک نباشند، برای نمونه آژانس شیشه ای که هنوز قویترین فیلم حاتمی کیا در قله سینمای ایران است، هم معنویت و هم تنزه و هم نگاه توحیدی و نگاه عمیقاً مسئولانه به مسائل اجتماعی و دغدغه جامعه و دیگران را داشتن را در این فیلم می توان دید، یا مثلاً  در فیلم های “لیلی با من است”،”زیر نور ماه” و حتی “اخراجی ها” و “بچه های آسمان” که نمونه هایی هستند که با استقبال وسیع روبه رو شدند، ما در بچه های آسمان هم روضه ی حضرت زهرا(س) و هم نگاه عمیق اجتماعی و عدالت را می بینیم، یعنی هرگاه به آن خط صراط مستقیم نزدیک شدیم نتیجه گرفتیم هم از لحاظ هنری و هم از لحاظ تجاری، سینمای دینی این است نه آن سینمایی که در آن شفا می دهند؛ در دوره وزارت آقای صفار هرندی 5 فیلم دینی در جشنواره ی فیلم فجر بودند که همه مبتنی بر شفا بودند، یعنی اگر شما می خواهی مشکلات را حل کنید از طریق تصحیح معادلات اجتماعی و سیاسی و سازماندهی امور جامعه ممکن نیست و مستقیماً باید به خود خدا متصل شوید(مثل بودایی ها)، در یکی از این فیلم‌ها نشان می‌داد که حضرت اباالفضل(ع) می آید و نوری می آید و شفا می دهد یا مثلاً در فیلم خدا نزدیک است به کارگردانی آقای علی وزیریان که فیلم بعدی ایشان به نگاه دینی نزدیکتر شده بود، هم اینچنینی بود.

اگر دین این است که لازم نبود انقلاب و جنگ بشود و 250 هزار شهید بدهیم، امریکا که با این مشکلی ندارد، اوباما و بوش با امام حسینی که در حد یک پدر روحانی و کلیسا مطرح می شود کاملاً موافقند، با امام حسینی که شمشیر به دست می گیرد و به صحنه می آید و خود و خانواده اش شهید می شوند که یک فسادی را که در جامعه است را تصحیح کنند مشکل دارند.پس متأسفانه ورژن های قلابی سینمای دینی در سینمای ما زیاد تعریف شده است، این تعریفی که آقای خامنه ای(مد ظله العالی) فرمودند که ممکن است در یک فیلمی هیچ نشانه ای از دین نباشد اما آن فیلم دینی باشد، را در نظر بگیرید بعضی ها فکر می کنند باید علم در فیلم نشان دهند تا فیلم دینی باشد در حالیکه آقا می فرمایند: “اگر روح فیلمتان مبارزه با ظلم و عدالتخواهی باشد آن فیلم دینی است اگرچه هیچ کدام از نمادهای مشهور و متعارف دینی در فیلمتان نباشد.”

حقیقت دین را در منبر، در کتاب و… نمی توان نشان داد، فیلم کپسول نیست؛ کمی پس از شهادت آوینی بود که کتاب آینه جادو را به یکی از ورودی های جدید دانشگاهمان دادم تا جذب مجله‌ی بسیج دانشگاه شود، یکی دو جلسه بحث کردیم، جلسه ی سوم آمد و گفت: “بسم الله الرحمن الرحیم، مجله یک محصول مدرنیته است و دین متعلق به سنت است و این دو با هم در تضادند، پس بهتر است ما به غربزدگی دامن نزنیم”.

آوینی می گفت شما نباید فیلم حتماً از خدا و پیغمبر و عرفان و اینکه به خدا برسیم، بسازید بلکه باید اولاً فیلم سرگرم کننده باشد و یک داستان کوچک را مدنظرتان داشته باشید و مخاطب بتواند همزاد پنداری کند، آوینی حتی از فیلم سفر جادویی هم تعریف کرده، فیلمی کمدی از ابوالحسن داودی که اکبر عبدی در آن بازی می کند!

حتماً آینه جادو را بخوانید، جلد اول را در مورد مبانی فلسفی اش در مورد سینما بحث کرده و کتاب خیلی سنگین و سختی است و در دو جلد بعدی که بعد از شهادتش چاپ شد مجموعه ی نقدها و گفتگوهایش را آورده اند که با آن مبانی در مورد تک تک مصادیق حرف زده است ، و اگر آن مبانی را دقیق نخوانده باشید یک دفعه شوکه می شوید که آیا آوینی اینها را گفته است؟ او که شخصیت معنوی و عرفانی اش معروف است و فیلم مورد علاقه اش عروس و نیز هیچکاک را استاد می داند، نکند شاید دو شخصیتی یا دیوانه باشد.
آوینی کارگردان فیلم داستانی نبوده و او فقط مستند ساخته و یک فیلمنامه هم ننوشت. آوینی (نیاز علیرضا داودنژاد) را خوب می داند و از آن تعریف می کند، اتفاقاً آوینی می گفت اگر ما سینمای ایران را سینمایی پرطمطراق و پرادعا تعریف نکنیم خیلی بهتر جواب می دهد، اگر دین را مبتنی بر فطرت آدمها تعریف کنید خیلی بهتر است ، مخاطب را نترسانید.

داستان فیلم نیاز این است که دو بچه در مورد کار کردن در یک چاپخانه دعوا می کنند و بعد یکی از آنها فداکاری می کند و کارش را به دیگری می دهد و عمیقاً تأثیرگذار و خوب است.

مدعیان فیلمساز دینی می گفتند ما باید سینماگر دینی تربیت کنیم، آوینی می گفت شما فیلمساز را بی تربیت نکنید، وقتی کسی بیاید فیلمی معناگرا آنطور که شما می خواهید بسازد و بعد غرب گرا هم نباشد تا جایزه بگیرد، فروش هم نکند و صرفاً چند روشنفکر در سایتشان به به و چه چه می کنند! لزومی ندارد شما سینمای معنویت گرا و پرطمطراق ارائه دهید.

ما فکر می کنیم که اسلام صرفاً یکسری اصولی دست و پاگیر است و سینماگر ما باید فقه و کلام و فلسفه بخواند، درحالیکه اینگونه نیست؛ ما یک اسلام در مقام حقیقت داریم و یک اسلام در مقام تحقق؛ فیلمساز لزومی ندارد اصول کافی بخواند؛ کافی است بیاید و زندگی یک شهید را بفهمد و فیلمش کند، این یعنی اسلام محقق؛ کماینکه در بقیه ی حوزه ها هم اینگونه است؛ مثلاً شهید حسین فهمیده که یک انسان انقلابی نبود و در حوزه ی علمیه قم که ده سال درس نخوانده بود، اما بعد خودش مشعل هدایت شد و کل دنیا را آتش زد؛ عملیات استشهادی حزب الله لبنان از کجا شروع می شود؟! از حسین فهمیده، این همان مقداری را که از آن فهمیده قبول کرده و در اعمالش محقق شده و در جامعه ی ما هم از این داستانها فراوان است.

آنها آمدند و گفتند شما به ماجرا، به شخصیت و به داستان چه کار دارید بروید و روی مفاهیم دینی کار کنید، درحالیکه آوینی می گفت این مفاهیم در جامعه ی ما در عالیترین شکل به تحقق نشسته است، ما این همه داستان داریم، بیایید به این داستانها توجه کنید، اسلام محقق را در جامعه تان ببینید و همین را فیلم کنید، نه اینکه بخواهید مفاهیم را بررسی کنید و از مفهوم به مصداق برسید، هنر برعکس است از جزء به کل می رسد، از محسوس به معقول می رسد، ما آن ظرفیت های محسوس در جامعه را نمی بینیم و فقط می خواهیم با استدلال جلو برویم، سینما که کلاس عرفان یا فلسفه نیست.

ما چقدر ماجرا در همین 20 یا 30 سال اخیر داریم که از اینها می توان جذابترین فیلم ها را ساخت، اصلاً خودش دراماتیزه است، مثلاً شخصی کاسه و بشقاب فروش کنار خیابان بوده و رئیس جمهور ایران شده است، شهید رجایی را می گویم، از این دراماتیک‌تر داستانی وجود دارد؟! میلیون ها داستان داریم، وقتی 250 هزار شهید داریم، هر کدام یک داستان داشته باشند می شود 250 هزار داستان، یک دفعه می بینید فیلمتان پرفروش ترین فیلم سال شده است؛ با همین مصادیق بیایم و کار کنیم، نه اینکه همایش بگذاریم و بگوییم آیا عرفان را می شود فلان کرد؟! این همه داستان را رها کرده و در تخیلات خود فیلم ساخته ایم؛ همان ها که من اسمشان را سینمای شبه دینی گذاشته ام با همان ها می توان سینمای شبه دینی را مسخره کرد، از جهت بی منطق بودن و از جهت بی اعتنایی به این خیل عظیم سوژه ای که وجود دارد.

پس باید بدانیم که دین رویکرد است نه سوژه، شما می توانید فیلم عاشقانه بسازید ولی دینی باشد، یا نه اصلاً فیلم اجتماعی یا سیاسی بسازید اما آن فیلم دینی باشد.

وقتی شما فیلم معنوی ای مثل آژانس شیشه ای را می سازید آیا شما می توانید بگویید که این فیلم پلیسی، معنوی، یا اجتماعی است؟ و یا حتی عاشقانه است؟ اصلاً می توانید این را تکنیک کنید، عمیق تر از عشق حاج کاظم به همسرش، اصلاً فیم با عنوان “فاطمه،فاطمه” شروع می شود، کل فیلم در دیالوگ قهرمان فیلم با همسرش است، عمیق تر از رابطه ی اینگونه ای ما در سینمای ایران داشته ایم، هم نهایت سیاسی و هم اجتماعی و هم پلیسی است، سوژه مهم نیست ولی نباید نقض کند، شما نباید نوعی تبعیض گرایی را در فیلم تبلیغ کنید که آن استضعاف را صحه گذارد.
آثاری که نام بردیم نشان می دهد که می توان سینمای به اصطلاح مطلوب انقلاب اسلامی داشته باشیم، سینمایی که دشمنان، طاغوت و استکبار از آن به خشم آیند، این سینمای دینی می شود، با کارکردی که نمونه های متنوعش هم تولید شده و کم هم نیست که بگوییم خیلی استثنایی بوده است، حتی در نظریه پردازی سینمای دینی حتی اصل سینما این نبود که یک عده بنشینند کتاب بنویسند و نظریه بدهند و بعد بروند سراغ سینما، و بعد برادران لومیر فیلم بسازند، اول صدها فیلم ساخته شد و بعد آمدند این را تئوریزه کردند.

مثلا اگر بخواهیم وارد سیاست شویم اول باید دید که سیاست اسلامی داریم یا نداریم، جمهوری و اسلامی قابل جمعند ، 20سال با این حرفها ظرفیتهای انقلاب را نشناختند و آنرا استفاده نکردند در حالی که امام 30 سال است که جمهوری اسلامی را تشکیل داده اند و آنها هنوز تشکیک می کنند آیا می شود جمهوری اسلامی تشکیل داد یا نه؟! فقط می خواهند تمام ظرفیتهای ما را به صفر برسانند و کیلومتر را صفر کنند.

مثلا شما می خواهید در مورد معجزه و نذر فیلم بسازید، اول باید جایگاه معجزه و نذر در تفکر دینی شما مشخص شود، بله نذر جزئی از دین است اما باید اول معلوم شود که ضریب نذر در کل دیدگاه دینی شما کجاست ؟ اگر کسی اینگونه باشد که رابطه اش با خدا یک رابطه بده بستانی باشد نگاه دینی نیست، یعنی کل وظایفش را ترک کرده تا از خداوند معجزه بخواهد، به قول رضا کریمی معجزه همین است که هر روز صبح که برمی خیزیم خورشید طلوع کرده است، ما یکسری چیزها برایمان عادی شده است همین که زمین دور خورشید می چرخد، معجزه است؛ تعریف ما از معجزه چیست؟ نه اینکه یکی خدا را نبیند و بخواهد با معجزه خدا اثبات کند این اصلاً نگاه دینی نیست این یک نگاه جادوگرانه است، فلان جادوگر هم ممکن است معجزه از جیبش درآورد، می خواهیم رابطه ی ماوراء را با عالم واقع نشان دهیم، زیباتر از صحنه آخر بچه های آسمان؟! پاهای تاول زده اش را وارد آب می کند، ماهی ها پاهایش را می بوسند، از این ماورایی تر؟! اصلاً اسمش بچه های آسمان است، اما در فیلم سخنرانی نمی کند، در یک زندگی رئال هیچ واقعه ای عجیب و غریب و معجزه رخ نمی دهد ولی کاملاً یک حس دینی به ما منتقل می شود، اما در یکسری فیلم ها که نام بردیم اینگونه عمل نمیشود.به نظر من سینمای ایران هیچ کدام از اینها نیست بلکه حاشیه ی آن مشکل اساسی است، نوعی جریان سازی هایی که حول سینمای ایران می گردد، پس این مثال ها که زدیم (آژانس شیشه ای، بچه های آسمان، نیاز و…) نشان می دهد که ما از لحاظ تکنیکی مشکلی نداریم، یعنی تراژیک ترین و یا کمدی ترین را ساخته‌ایم؛ همه مثل هم نیستند یکی خانوادگی است، دیگری اجتماعی است، سیاسی، جنگی، کمدی، تراژدی؛ پس تنوع هم دارد، باید به این نکته فکر کنید که چه فضایی در جمهوری اسلامی ایران بوده که آقای کیارستمی به سرعت و به شدت تکثیر شده است، مثلاً در انجمن فیلمسازان جوان گناباد اگر ببینید، منتهای آمالش این است که یک جشنواره‌ی خارجی از او دعوت کنند و با یک نگاه توریستی به کشورش نگاه می کند، ایران را تحقیر می‌کند، از ایران یک تصویر کاملاً عقب افتاده نشان دهد، دقیقاً خط را گرفته که چه بسازد، ولی نمونه های موفقی که هم از لحاظ هنری و هم از لحاظ استقبال مخاطب در قله بودند تکثیر نمی شود، چون حواشی را باید تصحیح کرد که یکی از این ها مافیای روشنفکری است و دیگری مافیای شبه دینی است، یعنی یک سینمای شبه دینی راه بیندازید و جایزه ی بیجا یه آن بدهید و فیلم های درست شما حمایت نشوند؛ فیلم آژانس شیشه‌ای 14 سال پیش ساخته شده(75) چند کتاب هم در مورد آن چاپ شده است؟! اگر در هر کشور دیگری بود تا حالا 50 کتاب در مورد آن چاپ شده بود که این فیلم چگونه اینقدر تأثیرگذار بود، از ابعاد مختلف به این فیلم نگاه می کردند، ولی مسائل حاشیه ای برایش می ساختند،4 یا 5 سال بعد از اکران بچه های آسمان در یکی از محافل فرهنگی مشهد افرادی که دغدغه ی فرهنگی داشتند اسم آن را نشنیده بودند!

دین منهای سینما به سینمای منهای دین می رسد، وقتی نهادهای انقلابی و سیاسی شما اعتنایی به نقاط قوتی که ایجاد می شود ندارند و هیچ تلاشی نمی کنند تا از این ظرفیت در حد خودش استفاده کنند، اگر حاتمی کیا یا مجیدی فیلم بد بسازند همه انتقاد می کننند و فحاشی.اصل سینمای ایران خوب و تکنیکی است که این فیلم ها بروز و ظهور کرده اند، ولی بعد ما می بینیم که روزنامه ی همشهری با حاتمی کیا مصاحبه کرده و می گوید: “آقای حاتمی کیا شما چرا از هنر دور شده اید و به عدالت پرداختید؟” این سوال پرتیراژترین روزنامه است، و بعد آقای جواد طوسی یادداشت نوشت که: “فلانی شما چقدر بی شرف هستید که بین هنر و عدالت می خواهید اینقدر تضاد ایجاد کنید و اینقدر شعاری هم می گویید؟” البته این مطلب را خیلی ها به حاتمی کیا گفتند که یعنی چه؟ موضوع اجتماعی چیست؟ به هنرمندان نگاه کن، چرا اینقدر اخراجی ها را می کوبند؟

اصلاً استراتژی برنامه ی هفت سیمای ایران این است  که اخراجی ها باید نابود شود! چون یک سوال را پیش روی سینماگران گذاشته است، اینکه شما با این همه ادعا و یک بچه بسیجی با اولین فیلمش رکورد کل تاریخ سینمای ایران را شکسته است! همه شوکه شده اند و در دومین فیلمش این چند برابر شده است، عده ای گفتند بازیگر زیاد داشت، در حالیکه می دانیم فیلمی بوده که به مراتب بهتر از این بازیگر داشته اما یک صدم اخراجی ها فروش نکرده و اصلاً در خاطر کسی نمانده!

اگر اخراجی ها مال آنها بود به کمتر از سرنگونی جمهوری اسلامی رضایت نمی دادند؛ این پیرامون را تصحیح کنید، شما هم به عنوان دانشجو اگر کار خوبی را می بینید راجع به آن فضاسازی کنید، بنویسید، اخلاص داشته باشید، از آنها استقبال کنید و در موردش سر و صدا کنید.

چرا ما نباید شبکه ی توزیع داشته باشیم، آنها اگر یک کارگردان دارند در کنارش صد نفر منتقد دارند، مزخرف ترین فیلمها را نشان می دهند و توسط همان منتقدان آنرا بزرگ می کنند، مثلاً کیارستمی فیلمی در سینما قدس اکران کرد و این فیلم به عنوان افتخار دولت نهم (دوران صفار هرندی) بود که دولت خاتمی نتوانست چنین کاری انجام دهد ولی ما توانستیم؛ اینقدر در سطح پائین بود که من به آقای کیارستمی گفتم: “به نظرتان اگر تیتراژ اول فیلم را حذف می کردید چند نفر تا آخر فیلم در سالن سینما باقی می ماندند؟!” فیلم اینطور شروع می شود که اول فیلم می نویسد برنده ی جایزه ی نخل طلایی، و بعد کات می کند و یکسری  راه ها را نشان می دهد و بعد از این عکس به آن عکس می رود و بعد یک سگ واق واق می کند و بعد دری باز می شود و بعد فیلم تمام می شود.
جمعیت برخاسته بودند و پنج دقیقه برای یک چنین فیلم سطح پایینی کف می زدند؛ بعد در پرسش و پاسخ ها که همه ی سینماگران در آن جلسه آمده بودند چون ایشان بعد از 20 سال به ایران آمده بودند، این بود که استاد شما چگونه توانستید به این شاهکار دست بزنید؟! سینماگران وقتی سوال مرا شنیدند که آیا تیتراژ ابتدای فیلم را بردارید آیا کارتان با بچه های فیلمساز گناباد برابری می کند؟! چند نفر آنجا داشتند سکته می زدند که دیدی به استاد چه گفت؟!! انگار به مقدسات بچه های بنیاد فارابی توهین شده بود!، گفتم مگر غیر از این است و شما این فیلم را هر جا می خواهید ببرید و بدون اسم کیارستمی نشان بده، ببینید چند نفر با فحش بیرون می آیند؟!

واقعاً هیچ کس جرأت ندارد بگوید که پادشاه لخت است، یعنی اینقدر قدرت فضاسازی دارند، جالب اینجاست که بعد همان جا آقای کیارستمی می گفت که من این فیلم را به سفارش کره ی جنوبی ساختم چون آنها می خواستند کارگردان این فیلم کسی باشد که کشورش در حال ساختن سلاح هسته ای است تا مردمش متوجه شوند سلاح هسته ای چقدر مشکل دارد؟! آقا! لااقل ایران را به امریکا و انگلیس بفروش به کره جنوبی چرا؟!

از این طرف کاری که شما باید بکنید سینماگر شدن نیست بلکه حلقه ی مفقوده در سینمای الان ما حلقه ی تبلیغ و توزیع است، نه حلقه ی تولید فکر؛ که تولید فکر یک مسئله سرکاری است، و حرف آقا را سردر تشکل هایتان بگذارید که: “تضاد مدرنیته و اسلام حرف مفت است”. این حرف را آقای خامنه ای در دیداری که چند ماه پیش در دیدار با اساتید بسیجی داشته فرمودند، چون به بهانه‌ی این تضاد ما را مدام از یکسری ظرفیت‌ها محروم می‌کنند و می‌گویند که اینها همه به مدرنازیسیون می انجامد، اصل سنت اسلام خودش یک امر مدرن است، این دوگانگی را در انقلاب غرب بوجود آوردند و انقلاب ما نبرد سنت و بدعت است، نبرد سنت واقعی با سنت انحرافی.

اگر ملک سلیمان برای آنان بود حالا همه ی جهان را پر کرده بودند، به عنوان اولین کاری که جلوه های ویژه ی بارزی دارد ، خیلی خوب است بله اگر این فیلم را من می ساختم به گونه دیگری می ساختم، اما زحمت آقای بحرانی موجب ارتقای سطح سینمای ایران شد.

تگ های مطلب :
دسته بندی : عمومی
به اشتراک بگذارید : | | |