شما اینجا هستید   |

    عمومی : عمل و چرخه‌ی آگاهی| سرمقاله نشریه راه 4+30

تأملي در نسبت معايب حكومت كنندگان و نواقص حكومت شوندگان

بزرگواري گفته است:
مسئولين مورد انتقاد؛ سه دسته‌اند: 1ـ نمي‌دانند، 2ـ نمي‌توانند 3ـ‌ نمي‌خواهند. گروه اول را آگاه كنيد، دومي‌ها را كمك كنيد، سومي‌ها را رسوا كنيد.

نمي‌دانند، نمي‌توانند، نمي‌خواهند «‌در چار چوب منطق صوري معنا دارد و اگر وارد مسائل ماهوي بشويم و با روش شناسي قرآن نگاه كنيم خواهيم ديد كه اين سه مفهوم مجرد و متنوع از هم نيستند و بعضي هر سه را با هم جمع كرده‌اند!
مخاطبي كه با اين سه گانه انتزاعي به سراغ واقعيت مي‌آيد چه بسا به اشتباه بيفتد چرا كه عالم واقع، عالم تحقق همزمان تقسيم بندي‌هاي ذهني ماست.
***
چرا نمي‌دانند؟
چون ابزار دانستن را ندارند؟ عقل و چشم و گوش و دل و …؟
يا منابع دانستن را نمي‌دانند؟ كتاب‌ها، علما و تجربه‌ها و…؟
آيا در جهل‌اند يا در غفلت؟
آيا مي‌دانند كه نمي‌دانند يا در جهل مركب‌اند؟
آيا ‌آنها كه در جهل مركب هستند اولي به رسوا شدن نيستند؟
***
وَ إِذْ قالَ مُوسي‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَني‏ وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْکُمْ(1)
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ(2)
بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌوَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ(3)
قرآن تأكيد دارد كه بسياري « بي‌عملي»‌ها و بي‌ايماني‌ها حاصل ندانستن نيست.
***
بسياري از ندانستن‌ها و تنوانستن‌ها، حاصل نخواستن‌ها نيست؟
فلان مسئول ظاهر الصلاح كه با تمام اشتغالات مديريتي توانسته مراتب دانشگاهي را هم يكي پس از ديگري طي كند و مدرك دكتري هم در جيب دارد و در سخنراني‌هاي لاينقطعش، مقادير معتنابهي الفاظ و اصطلاحات جديد و علمي و فني را به كار مي‌گيرد و دلسوز هم شمرده مي‌شود، چطور است كه به وظايف خود ناآشناست؟ يا راهكارهاي تحقق تكليف خود را نيافته است؟ او را چگونه بايد ‌آگاه كرد؟
اصلاً مكانيسم انتقال آگاهي از پايين دستي‌ها به بالا دستي‌ها چگونه است؟ بر فرض كه خود علامه و دكتر و مهندس و حجت الاسلام و كارشناس و … هم نباشد آن آگاهي كه ما مي‌خواهيم به او بدهيم غير اين است كه آگاهي معطوف به عمل است؟
مي‌خواهيم او را آگاه كنيم تا كار كند. بايد به او اطلاعات بدهيم؟ ديتا منتقل كنيم؟ با اينكه آن آگاهي كه او را در مسير عمل به راه مي‌اندازند، آگاهي از جنس ديگر است؟
***
بسياري نداستن‌ها و نخواستن‌ها و نتوانستن‌هاي مديران و بالانشينيان، حاصل ندانستن‌ها و نخواستن‌ها و نتوانستن‌هاي زير دستان و پاييني‌هاست. آنها اگر بدانند كه ما “مي‌دانيم” و توجيهاتشان نمي‌تواند دستگاه تحليلي ما را از كار بيندازد و ما را در ناداني يا غفلت نگه دارد به سوي عمل رهسپار خواهند شد و خود را مجبور به عمل خواهند ديد. اين آن «‌آگاهي» است كه بسياري از مديران ما بايد از آن برخوردار شوند يا بايد از آن برخوردارشان كرد.

***
آگاهي از اين دست يك چرخه است.
هر چه آگاهي‌هاي عوام گسترش يابد و بروز و ظهور پيدا كند خواص و نخبگان هم مي‌فهمند و مي‌دانند و آگاه می‌شوند که باید چه کنند. و بالعکس هر چه آگاهی‌ عوام كمتر باشد یا دستگاه تحليلي عوام با ويروس توجيه و شبه و اغفالي كه بالادستي‌ها مي‌پراكنند مخدوش و سرگردان شود، آگاهي معطوف به عمل بالادستي‌ها هم نسبت به وظايفشان كمتر خواهد شد.
***
نتوانستن نيز چنين است. همه ناتواني مديران صالح بالادستي ناشي از ضعف‌هاي شخصي نيست، بلكه بسياري از ناتواني‌ها، ناتواني سيستمي است.
هر چه عوام و توده‌ها و پايين دستي‌ها در بيان بي لكنت خواسته‌ها و الزام مسئولان به اجراي آنها ناتوان‌تر باشند، ناكارآمدي در اجراي آن مطالبات به مديران بالا دست وزير مجموعه‌هايشان هم انتقال مي‌يابد. اگر منابع قدرت و مجاري مانور آن به اصحاب زر و زور و تزوير كه آمران به منكر و ناهيان از معروف هستند، اختصاص يافت، مدير هم هر چه از لحاظ شخصي توانا باشد، در خواهد ماند.
بنابراين از بهترين راه‌هاي توانا كردن مديران صالح و دلسوز، توانا كردن مردم و علاج كردن ناتواني سيستمي است. بيرون كشيدن منابع و مجاري بروز قدرت از دست ارباب زر و زور و تزوير است. كار رسانه در اين ميان اتصال انرژي متراكم آگاهي توده‌اي به مديران و نخبگان مصلح است و هر چه رسانه از عايق‌هاي فساد رهاتر و رساناتر؛ جريان انرژي متصل به نظام قوي‌تر و كارآمدتر.
***
بسياري از نخواستن‌هاي اهل قدرت، حاصل نخواستن‌هاي ماست. ما نمي‌خواهيم كه آنها مي‌توانند «‌نخواهند»‌.
وقتي مطالبه افكار عمومي به شكل مؤثر و وسيع و نهادينه و از طريق مكانيسم‌هاي مشخص وجود ندارند، حتي رهبري هم نمي‌تواند مسئولان ريز و درشت نظام را وادارد به بسياري از امور كند.
بنابراين در يك جمع بندي مي‌توان گفت ندانستن‌ها و نخواستن‌ها و نتوانستن‌هاي مسئولان قطعه‌اي از يك پازل است. كه بخش ديگرش را ندانستن‌ها نخواستن‌ها و نتوانستن‌هاي مردم تكميل مي‌كند.
معايب حكومت‌گران بازتابي از نواقص حكومت شنوندگان است كه هم ديگر را تشديد مي‌كنند. تا جايي كه يك نيروي مصلح اين سيكل بسته را بشكند. اگر اين نيرو بيرون از نظام باشد، انقلاب صورت مي‌گيرد و اگر جزئي از نظام باشد و بتواند با جزئي از حكومت شوندگان پيوند بخورد و اين سيكل را بشكند، اصلاح محقق شده است. در هر صورت اما سيكل بسته جهل و ضعف و فسق محكوم به فروپاشي است.
آنچه ما بايد بكنيم اول دريافتن اين ارتباط در وجه سلبي و ايجابي آن است. يعني هر چه توده‌ها ناآگاه‌تر از حقوق و وظايفشان و ناتوان‌تر در ابراز مطالباتشان باشند، اين ناآگاهي و ناتواني به مجموعه حكومت‌گران هم تسري مي‌يابد و هر چه مرم آگاه‌تر به وظايفشان و تواناتر در ابراز مطالبات حقشان باشند، حكومت‌گران‌ صالح و مصلح هم قدرت بيشتري خواهند داشت. شايد از همين جهت از اميرالمومنين(ع) ابراز مطالبات بدون ترس و واهمه و كنار گذاشتن مناسبات سلطنتي و تشريفات جبابره در مواجهه با كارگزاران حكومت اسلامي را شاخصه حكوت كارآمد ديني مي‌داند.
***
اگر دست ما از دامان بسياري از اهل قدرت و مكنت كوتاه است و راهي براي آگاه كردن يا كمك كردن يا رسوا كردنشان نداريم به مردم كه نزديكيم!
هر چه مردم بصيرتر و شجاع‌تر و تواناتر شوند، نظام مردمي‌ نيز اين صفات را در خود روشن‌تر خواهد ديد.
و هر چه مردم بي‌تحليل‌تر و ناآگاه‌تر و ترسوتر و محافظه كارتر و بي امكان‌تر بمانند، نظام مردمي ضعيف‌تر و از آرمان‌هاي خود دورتر خواهد شد.
***
جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي يعني جبهه مردمي گسترش ارزش‌هاي انقلابي اسلام از طريق فرهنگ سازي عمومي و عايق زدايي از مناسبات قدرت و حكومت. «لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ(4).»

1) سوره الصف، بخشی از آیه 5؛«اى قوم من چرا آزارم مى‏ دهيد با اينكه می‌دانید من فرستاده خدا به سوى شما هستم.»
2) سوره النمل، بخشی از آیه 14؛«در حالي که در دل به آن يقين داشتند.»
3) سوره القیامه، آیات 14و15؛«بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است هر چند (در ظاهر) براي خود عذرهائي بتراشد.»
4) سوره الحدید، آیه 25؛«ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسماني) و ميزان (شناسائي حق و قوانين عادلانه) نازل كرديم، تا مردم قيام به عدالت كنند.»

تگ های مطلب :
دسته بندی : عمومی
به اشتراک بگذارید : | | |