شما اینجا هستید   |

    عمومی : پروانه ها، ملخ ها و موریانه ها | سرمقاله سوره 28

اگرچه به تبع تندروي­هاي التقاطيون و ملحدين در سالهاي اول انقلاب بحث­هاي طبقاتي كمرنگ و كمرنگ­تر شد و هر نوع رويكرد طبقاتي در تحليل واقعيت­هاي جامعه انقلابي ايران زير سايه­اي از شك و ابهام قرار گرفت اما خروش امام در يكي دو سال آخر دهه اول انقلاب آژير خطر را روشن كرد و ابعاد اقتصادي گفتمان انقلاب اسلامي را كه جزء لاينفك ايدئولوژي نظام اسلامي است دوباره به رخ كشيد.
جالب اينجا بود كه اين بار تعابير نيز تازه شده بود تا راه را بر هر توجيه و توجيه­گري ببندد. اگر در ابتداي انقلاب سخن از مستضعف و مستكبر بود اكنون گفتمان ” جنگ فقر و غنا ” تصوير شفاف­تر و دقيق­تري از ماهيت انقلاب اسلامي را به نمايش گذاشته بود.
شايد گروهي از مستضعفان سابق كه در پناه توجه افكار عمومي به جنگ هشت ساله بار خود را بسته و با استفاده از انواع رانت­هاي اقتصاد دولتي جمهوري اسلامي به آلاف و الوف رسيده بودند خوش مي­داشتند كه مفاهيم استضعاف و استكبار را صرفاً بين­المللي كرده و تاريخ مصرف داخلي آن را پايان پذيرفته بينگارند. اما ” تازه­گرداني ” امام مسلماني تراز انقلاب اسلامي را از شر مسلمان‌هاي فسيل شده و ايمان­هاي به قهقرا رفته نجات داد و خون تازه­اي در رگهاي انقلاب دواند.

در طول سالهاي جنگ اگر چه رياكارها و راحت­طلب­ها و فرصت­طلب­ها در پشت جبهه مشغول آباد كردن “دنيا”يي بودند كه انقلاب طومارش را پيچيده بود اما حضور زنده شهدا و بسيجي­ها در جامعه مباني آرماني انقلاب را عينيت بخشيده بود. فقط يك روي سكه رزمندگي به پيشواز دشمن رفتن بود. روي ديگر سكه كه اهميتي به مراتب بيشتر داشت كندن از ” دنيايي ” بود كه بسياري – حتي از انقلابيون – را گرفتار كرده بود.
رسيدن به جبهه، گذشتن از خيلي مراحل را ايجاب مي­كرد و همين بود كه جنگ را ” نعمت ” مي­كرد: عرصه­اي واقعي براي محك زدن ايمان­ها و آرمان­ها.تا جنگ بود راحت­طلبي و عافيت­جويي معنايي معين و مبرز داشت و پيچيدن آن در زرورق­هاي توجيه- لااقل به اندازه دوره بعد از جنگ – ممكن نبود.
اگر چه جنگ به خودي خود بسياري از امكاناتي را كه مي­توانست در خدمت محروميت­زدايي قرار گيرد مي­بلعيد و به اين معنا مانعي در راه عدالت­گستري بود اما بعد فردي عدالت اجتماعي را كه مهم­ترين شرط تحقق گسترده اين آرمان بود در وجود مرداني كه در تراز تربيتي انقلاب اسلامي پرورده مي­شدند استوارتر مي­كرد. آن كه از شهر و خانواده و عافيت و امنيت به خون و خطر مي­پيوست و جان خود را ايثار مي­كرد نمي­توانست در برابر استئثار بي­موضع باشد. ايثارگري ملازم قطعي نفي استئثار و ويژه­خواري بود.
با پايان گرفتن جنگ كه مهم­ترين دستاورد آن از نگاه امام ” استمرار روح اسلام انقلابي ” بود يكي از فرصت­هاي فراهم براي طرح و تثبيت مهم­ترين آرمان­هاي انقلاب يعني عدالت از دست رفت و معمار انقلاب ناگزير مي­بايست ظرفيت جديدي را براي ” استمرار روح اسلام انقلابي ” به ميدان مي­آورد.
از مهم­ترين ظرفيت­هايي كه مشمول فراخوان امام براي حضور در جنگ فقر و غنا شد؛ هنر بود.

دو ماه بعد از پايان جنگ هشت ساله پيام طوفاني امام به هنرمندان حكايت از حساب ويژه­اي بود كه بنيانگذار نظام و رهبر انقلاب مستضعفان بر روي اين گروه بازكرده بود.
از فحواي پيام صريح و اكيد امام مشخص است كه هنرمندان را بازوي اصلي خود در مصاف با اسلام آمريكايي و پيشبرد آرمان عدالت مي­دانست. از همين رو بود كه پيشاپيش تلاش كرد تا راه رهزنان را سد كند و هيچ­ گردنه­اي را براي دور زدن هنر متعهد و به بيراهه كشاندن هنرمندان مسلمان باز نگذارد. امام تاكيد كرد: ” تنها ” هنري مقبول قرآن است كه صيقل­دهنده اسلام ناب محمدي(ص)، اسلام ائمه هدي(ع)، اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم­آور محروميت­ها باشد.

چه بايد كرد؟ اين پرسش جدي در برابر كساني قرار داشت كه منافعشان با چنين تعريفي از هنر متعهد در تضاد بود.
امام مي­گفت: ” هنري زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايه­داري مدرن و كمونيسم خون­آشام و نابودكننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي­درد و در يك كلمه اسلام آمريكايي باشد. ”

اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش، اسلام مرفهين بي­درد چگونه بايد به مصاف سپاهي مي­رفت كه امتداد بسيجيان خميني در كربلاي پنج و والفجر هشت بود؟ نهضت هنر انقلاب چگونه بايد مهار مي­شد؟ كار در سه محور آغاز شد:

از يك سو منتقدين و مصلحان! اجتماعي در حوزه فكر و رسانه و هنر نقد سكولار نظام اسلامي را آغاز كردند. سربازان اين جريان هم از بيرون مرزها حمايت و هدايت مي­شدند و هم مدافعاني در داخل نظام داشتند. فعال شدن جريان نقد سكولار اين فرصت را در اختيار ” موريانه­ها ” قرار مي­داد كه جريان نقد درون­گفتماني را مهار كنند.
براي آنها كه در رخوت جامعه پس از جنگ مشغول تجربه چرب و شيرين دنيا و تمتع نامشروع از خون فرزندان فرهنگ فداكاري بودند هيچ سپري بهتر از تهاجمات برون­گفتماني به انقلاب نبود. اين ” لولو ” بهترين بازيچه براي سرگرم كردن صاحبان اصلي انقلاب بود.
به اين ترتيب ملخ­ها با جست و خيز توجه­برانگيزشان موريانه­ها را از معرض توجه دور كردند و موريانه­ها كه در پيام امام اصلي­ترين دشمنان انقلاب بودند حاشيه امنيت پيدا كردند.
پروانه­هاي شمع انقلاب در هراس از هجوم ملخ­ها يا با موريانه­ها ائتلاف كردند يا به آنها آتش بس دادند در حالي‌كه چالش موريانه­ها و ملخ­ها جنگی زرگری بیش نبود.

اکنون که قوای دفاعی انقلاب مهار شده بود و بعد نفی و سلب و رد انقلاب مستضعفان و اسلام پابرهنگان به ملخ های مهاجم معطوف شده بود لازم بود تا وجه اثبات و ایجاب آن نیز تناسبی با وجه سلبی تحریف شده آن پیدا کند. ملخ ها مانع حرکت بودند. ولی حرکت به سوی کدام هدف ؟ عدالت ؟ نه!
در عرصه هنر فریاد هنر دینی، هنر عرفانی، هنر معنوی، معناگرایی، به آسمان بلند شد.

امام می گفت:” هنر در عرفان اسلامی ترسیم عدالت و شرافت و انصاف و تجسیم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است”
چنین عرفان خطرناکی مطبوع طبع لطیف و ظریف فربه شدگان دین منهای ایدئولوژی نبود. لپ هایی که از مکیدن خون فرهنگ شرافت و صفا گل انداخته بود و شکم هایی که از فرط تجاوز به حریم بیت المال بالا آمده بود به معنویت نابی نیاز داشت که از آلودگی “اسلام ناب” منزه مانده باشد. وقت آن رسیده بود که معنویت شعاری بسیجی های خمینی و عرفان خونین شهدای انقلاب اسلامی با معنویت عمیق حضراتي که در عمر با برکتشان حتی یک سیلی برای اسلام نخورده بودند جایگزین شود.
دیگر چمران ها و همت ها و فهمیده ها و رجایی ها و … هم باید در طرح ژنریک معنویت عرضه می شدند تا در نسل سوم دافعه ! ایجاد نکنند.
آنها صرفا” شهدای نازنین بی آزاری بودند که شهرام جزایری ها با زکات اختلاس هایشان حاضر بودند کنگره بزرگداشت هم برایشان بگیرند. اکنون وظیفه این شهدای نازنین آن بود که بر بیلبوردهای بزرگ حاشیه اتوبان “مدرس” (که گفته بود سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست) به پرشیاها و زانتیاها و الگانس هایی لبخند بزنند که حامل مدافعان و مروجان مخلص اسلام معنوی و عرفانی اند.

کافی نبود اما. پروانه هایی که در هراس از ملخ در برابر موریانه‌ها ساکت شدند یا در کوررنگی سالهای رخوت “دین زرد” موریانه ها را بدل از نور طلایی شمع تشیع فرض کردند هنوز خطرناک بودند.

گام سوم، موریانگی پروانه ها بود.
باید پر، وا می نهادند تا دیگر هیچگاه هوس تفرج گلستان عدالت نکنند. “جنگ فقر و غنا” نه تاکتیکا” و ” در این برهه حساس!” که از بیخ باید انکار می شد. جنگ چی؟ کشک چی؟ کدام فقر؟ کدام تکاثر؟ آن چه طبیعی است همین است که هست. کلاه خودت را بچسب. دنیای خودت را بچسب. ” دین”! خودت را بچسب.
هنر متعهد؟ تجسیم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول؟ ترسیم روشن عدالت؟
پروژه ها یکی پس از دیگری تصویب شدند. پژوها یکی پس از دیگری تقسیم شدند. پزها و پرستيژها به جلوه گری آمدند. زهد به ریاکاری تفسیر شد.
و ریا کاران مدرن با پوشش ” مبارزه با ریا کاری” ! به میدان آمدند.
اگر تا دیروز گفته می شد سوء استفاده از ارزشهای انقلابی مذموم است حالا دیگر فاصله ای بین زهد و ایثار و آرمانگرایی و سوء استفاده از این همه نبود!
وقت تبدیل منکرها به معروف و معروف‌ها به منکر رسیده بود. چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید. ” هنر” در جور دیگر دیدن است!

بیست و هشت سال پس از پیروزی انقلاب نبرد پروانه ها و ملخ ها و موریانه همچنان در جریان است. گلستان هنر انقلاب کم ندیده است پروانه‌هایی را که در دام ملخ ها یا موریانه ها به دگردیسی دچار شدند.
پروا نکردن و پروانه ماندن در برابر جماعت ملخ ها و موریانه ها اولین شرط طواف به گرد شمع سوزان انقلاب اسلامی است. و بوستان انقلاب امروز بیش از هر وقت دیگر نیازمند گرده افشانی پروانه هایی است که دل در گرو لاله های سرخ خمینی دارند.
همان خمینی كه گفت: «تنها هنري مورد قبول قرآن است كه صيقل دهنده اسلام ناب محمدي(ص)، اسلام ائمه هدي (ع)، اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانه‌خوردگان تاريخ تلخ و شرم‌آور محروميت‌ها باشد.»

* سرمقاله سوره، دوره چهارم، شماره 28، مهر 1385

تگ های مطلب :
دسته بندی : عمومی , مقالات سوره
به اشتراک بگذارید : | | |