شما اینجا هستید   |

• یا مقلب القلوب
• در حالی‌ بعدالتحریر شماره پانزده را كه قرار است قبل از عید به دست شما برسد شروع می‌كنم كه هنوز از فكر غلطهای صفحه‌بندی شماره قبل در نیامده‌ام و اینكه چرا با این همه ادعا نمی‌توانیم بعد از چهارده شماره لااقل گاف گرافیكی نداشته باشیم. به نظر شما چه باید كرد؟
• این سوال را بیشتر به‌عنوان جوابی برای بسیاری گلایه‌ها و انتقاداتی كه از مشكلات این‌چنینی سوره می‌شود؛ نوشتم. و با این تقاضا كه از «تحریریه» سوره چیزی بیش از كار تحریری توقع نداشته باشید و ….
• بعدالتحریر شماره پانزده سوره را در شرایطی می‌نویسم كه هنوز شماره چهارده هم روی دكه نرفته است و به مخاطبان سوره نرسیده است.
• بعدالتحریر شماره پانزدهم سوره را در شرایطی می‌نویسم كه هنوز حق‌التحریر شماره 12 سوره هم پرداخت نشده است.
• بعدالتحریر شماره پانزده سوره را در شرایطی می‌نویسم كه هنوز بسیاری از مخاطبان بالقوه سوره اسمش را هم نشنیده‌اند و از خبر انتشارش هم مطلع نیستند.
• بعدالتحریر شماره پانزده سوره را در شرایطی می‌نویسم كه هیچ‌كدام از برادران سپاه یا بسیج یا نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها یا بسیج دانشجویی یا …. بله هیچ‌كدام…..
• بعدالتحریر شماره پانزده را در شرایطی می‌نویسم كه آخرین شماره سوره در كل كشور فقط 2000 نسخه روی دكه توزیع شده و زحمت بقیه‌اش را (غیر از مشتركین) بچه‌های مخلص توزیع بسیجی كشیده‌اند. در تبریز و مشهد و گناباد و گرگان و شوشتر و زاهدان و بیرجند و خمین و شاهرود و …
• بعدالتحریر شماره پانزده سوره را در شرایطی می‌نویسم كه هر هفته استعدادهای جدیدی كشف می‌شوند و هر ماه استعدادهای دیگری از دست می‌روند.
• بعدالتحریر شماره پانزده سوره را در شرایطی می‌نویسم كه دفتر رئیس فلان سازمان اعلام می‌كند ایشان در طول یك سال حتی نیم ساعت وقت خالی برای شنیدن مشكلات سوره ندارند و شما می‌توانید با یكی از مشاوران ایشان جلسه داشته باشید. كه البته ما هم می‌گوییم برای ملاقات با ایشان «وقت نداریم.»
• بعدالتحریر شماره پانزده سوره را در حالی می‌نویسم كه یكی از مجلات حوزوی خواسته است یادداشتی در مورد «روشهای جذاب‌تر كردن مطبوعات دینی!» بنویسم.
• بعدالتحریر شماره پانزده سوره را در شرایطی می‌نویسم كه یكی از رفقا می‌گوید «كاندیداهای ریاست جمهوری برای تیمهای تبلیغاتی‌شان دنبال آدم می‌گردند. زرنگ باشیم سه چهار ماهه پنج شش میلیون كاسبیم.»
• بعدالتحریر شماره پانزده سوره را در شرایطی می‌نویسم كه فلان مدیر شبكه تلویزیون می‌گوید چرا سوره این‌قدر گمنام است؟
و آن دیگری می‌گوید: چرا سوژه‌های به این خوبی را زخمی می‌كنید؟
• و سعید قاسمی می‌گوید: سوره پرت ندارد.
• و سعید صادقی می‌گوید: ای‌ول.
• و مسعود فراستی می‌گوید: خیلی بده. خیلی. خیلی مجله بدیه. نمی‌دونم بگم چقدر.
• و آن رفیق دیگر می‌گوید: از هر تمسخر و توهینی به سوره استقبال می‌كنم!
• و آن دوست بسیجی از ایذه زنگ می‌زند: پس شماره جدید چی شد؟
• و آن یكی تلفن می‌كند: «چرا سوره سنگین شده. نمی‌كشیم.»
• و آن دیگری: «خیلی خوب شده. مطالب سنگین‌تر كار كنید.»
• و آن یكی و دیگری و دیگری و دیگری و ….. .
• بعدالتحریر شماره پانزده را در شرایطی می‌نویسم كه سوره با همه این شرایط به شماره پانزدهم رسیده است.
• و آقای بنیانیان حمایت كرده است. و آقای حمزه‌زاده حمایت كرده است و آقای خاموشی حمایت كرده است و … .
• و در كل این هزار و چهارصد صفحه حداكثر چهار صفحه سانسور شده و تند‌ترین انتقاداتی را هم كه نوشته‌ایم چاپ شده است.
• و آقای بنیانیان باید برود دادگاه به خاطر فلان مطلب سوره در نقد نشریات زرد .
• و آن یكی باید چكش برگشت بخورد به خاطر جور كردن پول كاغذ و چاپ و … از زیر سنگ.
• و خوش به حال بچه‌های روزنامه شرق كه آقای عطریانفر را دارند و آقای كرباسچی را و آقای …. را و ……….
• و خوش به حال بچه‌های CNN كه تِد ترنر را دارند یا رابرت مرداخ را یا … .
• و خوش به حال بچه‌های صدا و سیمای خودمان.
• و خوش به حال ما كه حالا حالاها حال داریم و آینده داریم و گذشته‌ داریم. و پوست كلفت داریم و زبان دراز داریم و چشم امید داریم و دست دعا داریم و پای ایستادن داریم.
• و شعار دادن كه كاری ندارد.
• و هر كس كه شعارش بیش برفش بیشتر.
• سال 83 هم تمام شد مثل همه سالهای گذشته و آینده.
• و زمین میلیونها سال است كه ماه و خورشید به‌دست كهكشانها را گز می‌كند و هنوز از گشتن و گردیدن خسته نشده است.
• این خاطره را هم كه ـ خالی از لطف نیست ـ تعریف كنم:
مستمع آزاد رفته بودم به كلاس یكی از اساتید روحانی. آخرین جلسه‌اش بود. و استاد روز آخری زبان به گلایه گشوده بود: «یك ترم است من به شما می‌گویم درس بخوانید، تحقیق بنویسید، سؤال كنید، تكان به خودتان بدهید، …. متأسفانه هیچ تأثیری نداشت. پنج ماه است از من اصرار و از شما انكار. من دیگر ترم آینده درس نخواهم گرفت و ….» یكی از دانشجوها دست بلند كرد: «استاد، اجازه؟» «بفرمایید» «خوب شد شما پیغمبر قوم نوح نشدید»!
• خدا را شكر كنیم كه پیغمبر قوم نوح نشدیم. و دست به دعا برداریم كه: «…… یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال»

 

* بعد التحریر ماهنامه راه، شماره 15، فروردین 1384

تگ های مطلب :
دسته بندی : عمومی , مقالات سوره
به اشتراک بگذارید : | | |