مهر 84
√ يا من ارجوه لكل خير
√ما چه كساني را داريم؟به كه دلگرميم؟
√ چه كساني ما را دارند؟ مايه دلگرمي و دلسردي چه كساني هستيم؟
√ به جاي آنكه به داشتهها و نداشتههامان فكر كنيم ببينيم خود، داشته كيستيم؟
√ ويژهنامه دولت بازتابهاي مختلفي داشت. بعضي گفتند سوره داشته نومحافظه كاران است!
√ سردبير سوره را دعوت كرده بودند به سخنراني در جايي. مقامات شهر از امام جمعه تا دادستان تا مسئول بسيج و… هم جمع بودند. مجري مخلص و پر شور مراسم گفت:” اينك دعوت ميكنيم از مهمان عزيزمان مدير مسئول محترم هفته نامه سوره كه ما را به فيض اكمل برسانند (يا چيزي شبيه به اين)” حاضران؛ همه ازاهل قلم و نويسنده و… پرسيدم: “تا حالا اسم سوره به گوشتان خورده بود؟” پچ پچي در افتاد و همه به هم نگاه كردند: سوره؟! يكي دو نفر هم دست بلند كردند كه بله ما ديدهايم. رو كردم به عزيزي كه عنايت فرموده و حقير را براي رساندن به فيض اكمل دعوت كرده بود: پول هواپيماي ما چقدر شده آقا؟
حدود 50000 هزار تومان.
يعني 200 نسخه سوره. با تخفيف حساب كنيم بيشتر.
√ توي هر شماره سوره حداقل به اندازه ده تا سخنراني مطلب هست. 10 تا نباشد 9 هست. از 5 تا پايينتر نميآيم.
√ و حالا تحليل هزينه ـ فايده كنيم فعاليتهاي فرهنگيمان را. از حجت الاسلام رسايي هم بابت اغلاط چاپي گفتگويشان با ويژه نامه سوره عذر خواهيم. در حادترين مورد در پاراگراف سوم مطلب ايشان گفته بود كه: «البته تعريف ديگري هم از اين واژه ميشد كه هر كس معتقد به چهار اصل اسلام، انقلاب، حضرت امام و ولايت فقيه باشد اصولگرا است و اين تعريف، كلي بود؛ و در مقام عمل بايد اعتقاد به اين مباني نشان داده ميشد.» در متن سوره آمده بود: « اين تعريف كلي تحريف بزرگي بود»!! و در صفحه 55، سطر دوم به غلط چاپ شده بود: « از انجام چنين كاري خودداري نكردم» «كه از انجام چنين كاري خودداري كرديم.» صحيح است؛ و مورد آخر همان صفحه، ستون چپ، سطر دوم: «آقاي توكلي خيلي زود انصراف داد و به كار گروه خدشه وارد شد» به اين شكل است: « آقاي توكلي انصراف داد، بعد از آن اما و اگرها پديد آمد.»
√ زنگ زدم به مسئول همايش ائمه جمعه. “میخواستیم هدیهای بفرستیم برای آقایان ائمه جمعه.”
“چي هست؟”
“ويژهنامه مجله سوره” و چون ميدانستم بعيد است سوره را بشناسد ادامه دادم “وابسته به حوزه هنري سازمان تبليغات.”
“اينطوري كه نميشود آقا”
“چطوري ميشود؟”
“اول بايد بفرستيد محتوايش را بررسي كنيم بعد …”
” آها! (تشديدش را هم غليظ گفتم).
ميترسيد آقايان ائمه جمعه با خواندن نشريات سازمان تبليغات منحرف بشوند؟! خدمت بوروكراسي شوراي سياستگذاري هم كه ما ارادت داريم و …”
خوشبختانه موبايل بود و خودش مقطع شد و گرنه ممكن بود ما قطع كنيم و بياحترامي بشود. √و اما يك كلمه هم بشنويد از خبرنامه داخلي حزب مشاركت كه بعد هم به تبع چندين پايگاه اينترنتي منتشر و حتي در گزارش ويژه و خبر اول يكي از روزنامهها درج شد! برخي منابع دولتي گفتهاند قرار است نشريه «سوره» وابسته به حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي نقش نشريه تئوريك دولت جديد را برعهده بگيرد.
… شماره اخير اين نشريه هم با موضوع «مباني تئوريك دولت جديد» منتشر شده و در آن تعدادي از روحانيون و پژوهشگران طرفدار احمدي نژاد…
طفلكيها فكر كردهاند خبری است. البته هست ولي از اون لحاظ!
√ در آگهيهاي دو شماره قبلي سوره اشتباهاً تاريخ شهادت سيد مرتضي آويني آذر 69 درج شده كه غلط است. ايشان در آذر 69 سردبير سوره و در فروردين 72 شهيد شدند. شايد زياد هم فرقي نكند البته.
√ هنر آن است كه بميري قبل از آنكه بميرانندت.
√ و عجب سخت است كه بخواهند بيمرانندت و نميري!
√ يكي از دوستان زنگ زد كه تا يكشنبه حقالتحرير همه شمارهها را پرداخت خواهيم كرد.
√ قلبم به شماره افتاد. رنگم پريد. نه شما را به خدا. اين كار را نكنيد. “چرا؟”
√ بهانه به اين خوبي را ميخواهيد از دست ما بگيريد؟ پس چطوري مظلوم نمايي كنيم؟ توي بعد التحرير چه بنويسيم؟
√ خطر از بيخ گوشمان گذشت. كماكان در بر همان پاشنه ميچرخد.
√ هر كدام از نشريات مشهور به دگرانديش كه ويژهنامهاي منتشر ميكنند زنگ ميزند به مدير بالاي دستمان تبريك ميگويم. پيدا كنيد پرتقال فروش را.
√ يكي از نويسندگان سوره كه نفر اول جشنواره مطبوعات هم شده بود اخيراً؛ در اداره ماليات استخدام شد. يكي ديگر هم در يك مؤسسه مشاوره كار روزمزد گير آورد. قرار است بقيه هم در اداره غله و شركت نفت و كارخانه ماكاروني و ستاد مبارزه با مواد مخدر و مبل فروشي حسن آقا و خوار و بار فروشي حاج رمضانعلي كار گير بياورند. باور می كنيد كه ما در تحريريه سوره حتي خميرگير نانوايي هم داريم؟
√ ” البته همين سختيها و رنجهاست كه كار را ارزشي ميكند. البته ما هم هر كاري از دستمان بربيايد ميكنيم. ولي شما يادتان نميآيد اوائل انقلاب هم بچه حزب اللهيها با همين اخلاصها و سختيها كار را پيش بردند. اصلاً اين لازمه كار است و…”
و بعد ماشين آخرين مدلش را سوار شد و رفت.
√ اگر بدانيد اين نصيحتها و درسهاي اخلاق چقدر روحيه ما را بالا ميبرد. بعضيها فقط دوست دارند مشكل بالا دستيها را حل كنند. و هيچ كسي نيست كتابي بنويسد مثلاً با اين عنوان كه: «چگونه به تحريريه سوره كمك كنيم» يا «چگونه به حوزه هنري كمك كنيم».
√ گفتيم حوزه هنري. يكي از مراكز استاني حوزه نشريه داخلياش را براي سوره فرستاده. چند جمله از رئيس حوزه انتخاب كردم كه با هم بخوانيم: “محيط حوزه هنري بايد محيطي باز و آزاد براي بيان ديدگاهها و بحث و تعامل بر روي آنها باشد. اگر سئوالها مطرح نشوند جوابي نيز در كار نخواهند بود. ما بايد اجازه دهيم كه فضاي نقد به وجود آيد در غير اين صورت فضاي رياكاري و تملق مستولي خواهد شد.”
√ حرف حساب جواب ندارد.
و السلام.