هفتهنامه پنجره در شماره اخیر خود پروندهای راجع به سومین جشنواره عمار گردآوری کرده است. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی با «وحید جلیلی» مسئول دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی ومسئول شورای سیاستگذاری جشنواره عمار است.
-بهنظر میرسد امسال در سومین دوره جشنواره مردمی فیلم عمار، پوشش خبری صدا و سیما نسبت به این رویداد فرهنگی بهتر از دو دوره قبلی بود. موافقید؟
امسال طبق آخرین آمار نزدیک به ۷۰۰ نقطه از سیستان و بلوچستان تا آذربایجان، و از بوشهر تا گلستان، و در اقصی نقاط کشور اعم از مراکز استانها و شهرستانها و روستاها، فیلمهای جشنواره توسط عناصر مردمی نمایش داده میشود. این نشان میدهد که یک پتانسیل اجتماعی عظیمی پشت سر این جریان هنری و رسانهای تحت عنوان جشنواره عمار وجود دارد. بنابراین نباید به این پوشش عادی به دیده اعجاب نگریسته بشود. بلکه باید این سؤال جدی مطرح بشود که در این دو سال، چرا جشنواره عمار از سوی صدا و سیما بایکوت شده بود؟
شاید صدا و سیما به این نتیجه رسیده است که انکار چنین جریانی با این پتانسیل اجتماعی ممکن نیست. ولی اجمالا این را بگویم که صدا و سیما هیچ منتی بر سر صدها فیلمساز مسلمان جوانی که عمدتا بدون حمایتهای خاص و صرفا متکی به انگیزهها و ابتکارات خودجوش خودشان دارند برای انقلاب کار میکنند ندارد؛ بلکه بخشی از وظیفهاش را انجام میدهد و خیلی هم دیر شروع کرده است. امیدواریم دوستان کمکاریهای چندین ساله خودشان را در این حوزه جبران کنند. ضمن اینکه جشنواره عمار نباید بهگونهای پوشش داده شود که فکر کنیم این، همه ظرفیت هنری نسل نوی انقلاب اسلامی است. اینطور نیست و این یک بخش کوچکی است که با وجود همه موانع و مشکلات، بستری برای ظهورش فراهم شده است. گفت: «میدونی گردان بره خط، گروهان برگرده یعنی چی؟ گروهان بره، دسته برگرده. دسته بره، نفر برگرده….» جشنواره عمار فقط یکی از آن گروهانهایی است که از معرض دوشکاهای دشمن دانا و دوستان نادان جان سلامت به در برده است وگرنه من معتقدم که در همه عرصههای فرهنگی و هنری و رسانهای و علمی و ادبی و در همه شاخههای هنری، انقلاب اسلامی امروز ظرفیتهای بالایی دارد. ولی متأسفانه فضای رسانهای و مدیریت فرهنگی ما در استفاده از این ظرفیتها عقب است. من همینجا میخواهم به مدیران فرهنگی عرض کنم که در آیندهای نزدیک، این اتفاق در تک تک شاخههای هنری خواهد افتاد. بنابراین کاری بکنند که شرمنده بچه مسلمانها نشوند. یعنی اولا از آن نگاه تحقیرآمیز و انکارآمیز خودشان راجع به سترون شدن هنر انقلاب دست بردارند؛ و ثانیا به مأموریت اصلی خودشان بپردازند که بسترسازی و فضاسازی برای این رویشهای گسترده در هنر انقلاب و در همه شاخههاست.
-جشنواره عمار در شرایط کنونی با تأکید بر گفتمان انقلاب اسلامی و هنر انقلاب چه هدفی را دنبال میکند؟ و اساسا این تأکید چه ضرورتی دارد؟
ما تلقی تاریخی از هنر انقلاب اسلامی را قبول نداریم که بگوییم منظور از هنر انقلاب اسلامی هنری است که مثلا از مقطع ۵۷ تا ۶۷ شکل گرفته و یک دورهای داشته و تمام شده و رفته است. البته این هم حتما یک بخشی از هنر انقلاب است. اما هنر انقلاب یک جریان سیال و پویاست؛ بهدلیل اینکه مبتنی بر یک منظومه فکری و آرمانی است که آن منظومه فکری و آرمانی، روزبهروز رو به شکوفایی و تصاعد است. نسل نوی هنر انقلاب اسلامی دارد کار میکند و کاملا بهروز و همنفس با زمانه خودش است. بعضیها متأسفانه با یک ادبیاتی سعی میکنند که هنر انقلاب را تحقیر کنند و میگویند که اینها فکرشان پنجاه و هفتی است. نکته جالب این است که همین افراد با هنر سال ۵۶ هیچ مشکلی ندارند! ولی با هنر سال ۵۷ مشکل دارند؛ در حالیکه اگر بحث زمان است که شما یا دارید دنبال هنر روشنفکری شهبانویی یا دنبال فیلم فارسیهای دهه ۴۰-۵۰ میروید. یعنی حتی اگر تعبیر پنجاه و هفتی هم راجع به بچههای انقلاب بهکار ببرند، باز ما خیلی از آنها جلوتریم. بنابراین اینها یک نوع تعابیر ژورنالیستی است که بعضا برای مرعوب کردن هنر انقلاب بهکار میرفته است. اما بهنظرم در حال حاضر با اعتماد به نفسی که در نسل نوی هنر انقلاب با توجه به فراز و فرودهایی که طی کرده بهوجود آمده است، دیگر این حرفها کارگر نیست و نوع فضاسازیهایی که علیه هنر انقلاب صورت میگیرد، احتمالا در آینده نه چندان دور ادبیات جدیدی پیدا خواهد کرد؛ چون آن ادبیات قدیم در حمله به هنر انقلاب دیگر ناکارآمد شده است.
-بحث تربیت و آموزش نیروی انسانی در مراسم افتتاحیه این دوره عمار خیلی جدی مطرح شد. آیا قرار است برنامهریزی خاصی در اینخصوص صورت بگیرد؟
در یکی دو دهه اخیر خیلی حرفها در مورد برنامهریزی، برنامه توسعه، چشمانداز، راهبرد، نقشه راه، مهندسی فرهنگی، سندهای بالادستی و… گفته و نوشته شده است. بیهیچ اغراقی فکر میکنم شورایعالی انقلاب فرهنگی حداقل یک تن پژوهش و سند در این حوزهها تولید کرده است که من واحدی بهتر از این برای نام بردن از محصول کار دوستان بهنظرم نمیرسد. یعنی خروار خروار از اینجور برنامهها نوشته شده و پروژههای مفصل تصویب شده است ولی تا وقتی که اراده وجود نداشته باشد، علم یا کارهای صرفا کارشناسی بیفایده است. آنچیزی که ما امروز در مدیریت فرهنگی با آن مواجهیم، آماس کردن کارشناسی و فقدان اراده است؛ فربه شدن کالبد مدیریت فرهنگی و فقیر شدن روح آن است. اگر ارادهای وجود داشته باشد، خیلی کارها میشود کرد و الان خیلی از بدیهیات وجود دارد که اگر به اینها عمل کنیم و گام به گام و مرحله به مرحله پیش برویم، به ابتکارات جدیدی هم میتوانیم برسیم. در همین جشنواره عمار هر چقدر که به جلو میرویم، به بحثهای جدیدی میرسیم. در واقع ما امسال در سومین دوره فکر نمیکردیم که یکدفعه اکرانهای مردمی – که در دوره قبل در ۱۰۰ نقطه کشور برگزار شد – به ۷۰۰ نقطه برسد یا از فلان روستای تربت حیدریه و فلان شهرستان ارسباران با این شوق و ذوق مردم پای کار بیایند. همین ظرفیتها قاعدتا راهکارهای جدیدی پیش پای ما میگذارد. امید به خدا داریم که با همت و توان و ابتکار مجموعه کسانی که در این جریان فرهنگی نقش دارند، در مراحل بعدی به تدابیر و ابتکارات بهتر و جدیدتر و مؤثرتری برسیم.
-شیوه برگزاری مراسم افتتاحیه جشنواره، از پذیرایی با کیک یزدی و صلوات فرستادن بهجای کف و سوت در سالن گرفته تا نوع پوشش شرکت کنندگان، میهمانان و… همگی نشان میدهد که جشنواره عمار الگوی جدید و متفاوتی را دنبال میکند. آیا این مسیر همچنان ادامه خواهد داشت؟
یکی از نبایدهای ما این است که اصلا و ابدا هیچ جای جشنواره نباید بوی انفعال و خودکمبینی نسبت به مبانی و آرمانهای انقلاب اسلامی بدهد. حتی این موضوع در اسم جشنواره هم لحاظ شده است. هرچند بعضی از دوستان محافظهکار پیشنهاد میکردند که بهجای اسم حضرت عمار، نام دیگری برای جشنواره انتخاب شود ولی ما اصرارمان این بود که حال و هوا و فضای جشنواره باید بهگونهای باشد که همه متوجه شوند این جشنواره ذیل انقلاب اسلامی و متعهد به آن است. متأسفانه یک نظریه فاسدی تحت عنوان «نظریه جذب» در دو دهه اخیر با قیافههای حق بهجانب در مدیریتهای فرهنگی جمهوری اسلامی نفوذ و رسوخ کرده است، بهگونهای که بخش عمدهای از توان مدیریت فرهنگی کشور را نابود کرده است.
مفروض این نظریه این بود که انقلاب اسلامی اصالتا جذاب نیست و اکثریت مردم از ادبیات و معارف انقلاب رویبرگردان شدهاند و باید آنها را از راههای دیگری و با جذابیتهای دیگری بهسوی هنر و رسانه کشید و بعد در خلال این جذابیتهای افزودنی و مونتاژی مثلا یک حرف ارزشی هم به آنها منتقل کرد. این نظریه را من از اساس غلط میدانم و حاضرم با هر کسی که مروج چنین تفکری است، بنشینیم و در نظر و عمل بحث کنیم. مبانی این تفکر مطمئنا مبانی مفسد و فاسدی است. اگر حتی شما میخواهید جذب بکنید، اولین شرطش این است که خودتان باشید. اگر نقش بازی کنید و از اصول خودتان کوتاه بیایید تا دیگران را جذب کنید، آن دیگران هیچوقت جذب شما نخواهند شد؛ چون شما را آدمهای حقیر و پستی خواهند دید که حتی اینقدر اعتماد به نفس ندارید که به اصولی که میگویید الهی و مبنایی است، التزام داشته باشید. فلان مدیر فرهنگی که اینقدر حقیر است که حاضر است بهگونهای صحبت بکند و ادبیاتی را بهکار بگیرد که گویی او خیلی هم تعهد و التزامی به انقلاب اسلامی ندارد تا بلکه خودش را در چشم آنها شیرین بکند، مطمئن باشید که برعکس، خودش را در چشم آنها کوچک خواهد کرد. بنابراین در جشنواره عمار یکی از نبایدهایمان که حتما مدنظر داشتیم، این بود که صادقانه اهداف و آرمانهای خودمان را ارائه بکنیم و بر این مبنا جشنواره را پیش ببریم. البته بایدهایش هم این است که در حد توان و همت خودمان تلاش بکنیم که ظرفیتها را درست بشناسیم و با آنها درست رفتار کنیم.
-تعداد آثار رسیده به سومین دوره جشنواره به یکباره سه برابر شد. آیا انتظار دریافت این حجم از آثار را داشتید؟
اگر ما توان تشکیلاتی و تبلیغاتی بهتر و بیشتری داشتیم، چه بسا میشد بخش بیشتری از این جریان را در جامعه ظاهر کرد ولی فعلا تا همین حد هم خیلی قابل توجه است. ضمن اینکه با همه این تفاصیل حواسمان هست که باید ارزیابی واقعبینانه داشته باشیم. همانطور که قبلا عرض کردم «به اندازه بود باید نمود.» نباید خیلی اغراق بشود. این پتانسیل الهامبخش و شوقانگیزی است که یک بخش آن در جشنواره عمار ظهور کرده است و همانطوریکه بعضی دیگر از دوستان دستاندرکار جشنواره بیان کردند، هنوز جا دارد تا به آن حد مطلوب برسیم. من تعبیری که بهکار میبرم این است که جشنواره عمار یک آب باریکه است اما ریشه در یک قنات اصیل دارد و نه در یک رگبار تند. همین امر، امیدبخش است. ما هرچقدر که مدیریت فرهنگی و فضای رسانهای کشور را بیشتر لایروبی کنیم، این قنات بیشتر خواهد جوشید و آن جریان زلال خودش را آشکارتر خواهد کرد.
-تقدیر از هنرمندانی مثل بهزاد بهزادپور و رحیم مخدومی با چه هدفی صورت گرفت؟
یکی از مشکلاتی که در کشور داریم، قدرنشناسی است. بهزادپور ۳۰ سال است که در حوزه فرهنگ فعال بوده است. شما کمتر آدمی با شاخصههای ایشان سراغ دارید که هم بازیگر بوده، هم تدوینگر و هم فیلمنامهنویس و هم کارگردان اضافه کنید بر اینها کار عظیمی مثل شبهای آفتابی را که در هیچ مقطعی با این شکل سابقه نداشته است. خوب این آدم اگر متعلق به جریان روشنفکری بود، میدیدید که چه شخصیتی از او میساختند و چهره جهانی از او ترسیم میکردند. ولی چون بچه حزباللهی و ولایتی است، هر چقدر هم که خلاقیت و نوآوری در هنر داشته باشد، بایکوت و انکار میشود و مورد توجه قرار نمیگیرد. ما با مشورت دوستان به این نتیجه رسیدیم که در سومین دوره جشنواره تقدیر مختصری برگزار بشود تا از خدماتی که ایشان کرده و خلاقیتهایی که این هنرمند در مسیر هنر انقلاب بهخرج داده است قدردانی شود. آقای مخدومی هم نویسندهای است که بیست سال پیش کتابی نوشته و مقام معظم رهبری درباره این کتاب خطاب به ایشان نوشتهاند: «کتاب شما را خواندم مست شدم.» او در تمام این بیست سال هیچوقت و در هیچ مقطعی منفعل نشده و بیکار نمانده و همواره در حال تولید ادبی و تربیت شاگرد بوده است. بنابراین تقدیر از چنین شخصیتهایی کمترین کاری است که ما میتوانیم در قبال خدمات اینها انجام بدهیم.
-و مطلب پایانی وحید جلیلی؟
بهنظرم مهمترین چیزی که میشود گفت این است که صدا و سیمای جمهوری اسلامی سعی کند واقعا صدا و سیمای «جمهوری» اسلامی باشد؛ یعنی به جمهور مردم اعتنا بکند. جمهوری اسلامی ایران فاصله بین میدان ولیعصر تا میدان تجریش نیست. این اگر فهم بشود، فکر میکنم خیلی اتفاقات بزرگ میتواند در جهت جذب مخاطب بسیار وسیعتر برای رسانه ملی روی دهد. تا به این آقایان میگویید «چرا برآیند آن چیزی که در رسانه ملی است، اینقدر به شمال تهران گرایش دارد؟»، بلافاصله میگویند که ما باید اینگونه باشیم تا همه ما را نگاه کنند. اتفاقا برعکس است. یعنی آن روستایی میگوید وقتی من خودم را در رسانه ملی نمیبینم و اغلب مجبورم یک عده آدم غربزده و اشرافی و تجملی را ببینم، خوب میروم اصلش را در ماهواره میبینم؛ چرا بیایم فیلتر شدهاش را ببینم؟ آقای صدا و سیما تو هرچقدر که شبیهتر بشوی به یک قشر خاص با سبک زندگی غرب زده، ما بیشتر از تو فاصله میگیریم. بنابراین من تکرار میکنم که آقای صدا و سیما! صدا و سیمای جمهور مردم باش؛ چراکه جمهور مردم اسلامخواه و استقلالطلب هستند و فرهنگ دینی و بومی همین کشور را میخواهند. این کسانی که دور مدیران صدا و سیما را گرفتهاند و به آنها القا کردهاند که اگر میخواهید رسانه موفقی باشید، راهش این است که به جمهور مردم پشت کنید و سبک زندگی یک اقلیت بیهویت و نوکیسه خاص را ترویج بکنید، دارند رسانه ملی را به بیراهه میبرند. هرچقدر زودتر مدیران به این یقظه برسند و بیدار بشوند از این خواب خرگوشی، برای خودشان هم بهنظرم مفیدتر است و رسانه جذابتر و پویاتر و مردمیتری را مدیریت خواهند کرد. امیدوارم رسانه ملی از این فرصت جشنواره عمار بیشترین بهره را ببرد. بهتر این است که رسانه ملی این فیلمسازان و آثارشان را ببیند. برخی را که صلاح میداند، جذب کند و آنهایی را که نیاز به آموزش دارند، آموزش بدهد تا سطح توانایی فنی و کیفیشان ارتقاء پیدا بکند و البته آنهایی را که قابل پخش است، پخش بکند. انشاءالله همه مدیران فرهنگی با رجوع به مبانی آرمانی انقلاب اسلامی به یک همدلی با همه فعالان و دلسوزان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی برسند و توانها بهجای اینکه صرف اصطکاک و تضعیف متقابل بشود صرف همافزایی گردد و در این کارزار بزرگ علیه مردمیترین انقلاب قرن اخیر، ما بتوانیم نیازهای رسانهای و هنری انقلاب اسلامی را بهدرستی و با استفاده از همه عناصر جواب بدهیم.