هنر در جمهوری اسلامی چه میتواند و چه باید بكند؟
برای پاسخ دادن به این پرسش لازم است ابتدا ذهن خود را از فضای موجود بحثهای هنری و فرهنگی دور كنیم.
فضای فعلی مباحث فرهنگی و هنری در ایران آمادگی و شایستگی لازم برای پاسخ دادن به این مسئله را ندارد و جستجوی این پاسخ در چنین فضایی به سرانجام مباركی نخواهد رسید كمااینكه تاكنون نرسیده است.
گذشته از آنكه عدهای در طلیعه با طرح چنین پرسش چالش خواهند كرد و آن را محصول ذهنهای ایدئولوژیزده یا سیاسی یا ایدهآلیست یا امنیتی یا … ارزیابی خواهند كرد گروههای دیگری هم كه از هنر یا جمهوری اسلامی دریافتها و تلقیهای خاص خود را دارند بسته به قرائت خود از هر كدام از این مفاهیم و تصویری كه از جمع اینها در ذهن دارند حرفهایی را تحویل خواهند داد.
حرفهایی كه چهبسا از ذهنیت و تجربۀ تاریخی جامعۀ ما در مقولۀ هنر فراتر نمیرود و در بهترین شكل فقط بخشی از حق مطلب را ادا میكند. اینهمه البته در صورتی است كه بتوان چنین پرسشی را در چنین فضایی مسئله كرد آنچه امروز در جمهوری اسلامی هنر نامیده میشود یا راجع است به آنچه در طی قرنهای متمادی تسط بزرگانی همچون حافظ و مولانا و سعدی و فردوسی و نظامی و بیدل و بهار و شهریار به ؟ فرهنگ مردم اضافه شده است.
و یا آنچه در گنبدها و ستارههای كاخها و مسجدهای سلجوقی و غزنوی و سامانی و صفوی و قاجاری و … از زیباسازیهای معماران و كاشیكاران ایرانی بر جای مانده است
و یا آنچه به تبع آثار غربی در حوزۀ فیلم و تئاتر و داستاننویسی و… به زبان فارسی ترجمه یا تقلید شده است.
و یا آنچه بر كتیبهها و كتابها به ثلث و نسخ و نستعلیق و شكسته ؟ شده است
و یا آنچه از تارها و تنبورها و تنبكها در طی سالیان و قرون سینه به سینه به امروز رسیده است
و یا آنچه در رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی بنام فیلم و سریال و طنز و نمایش و ساخته شده و به نمایش درآمده است.
و آنچه به سفارش جشنوارههای سینمایی اروپایی یا یادوارههای ادبی و ستادهای مناسبی دینی و انقلابی بر جان تابناك هنرمندان و آفرینشگران الهام گشته است.
هنر در جمهوری اسلامی ایران معنا و مصداق در همین حد یا كمی بیشتر یا كمتر دارد.
و هر كس كه بخواهد قلمی بزند در این مقوله و قدمی بگذارد در این ساحت ناچار از ورود در همین هیاهو و انفعال در برابر همین هیمنه است در چنین فضایی ساخت است از هنری دیگر حرفی به میان بیاوری. از هنر یا در یادوارهها و جشنوارهها حرف باید زد یا در مجلهها و روزنامهها یا در گالریها و همایشها و شب شعرها و عصر قصهها.
هنر، در جمهوری اسلامی ایران، مقوله امر است محترم، معتبر و دارای جایگاه خاص.
شاید مثل جایگاههای ویژۀ توزیع بنزین یا مراتب مرتب دانشگاهی و حوزوی یا جایگاه بلند و موجه ورزشی قهرمانی .
***
میشود نسبت ما با سیاست و حكومت و جهانداران و جهانمداران تغییر كند و هزاران خون فدیه این تغییر باشد و نسبتمان با هنر ثابت بماند؟
***
انقلاب اسلامی تاریخ تفكر دینی معاصر را به 2 پاره كرد و بحثی را با اوصافی چون اسلام سرمایهداری، اسلام التقاط، اسلام مرفهین بیدرد، اسلامآمریكایی، اسلام راحتطلبان، اسلام فرصطلبان و…
در آن سوی خطی از خون صدها هزار از بهترین و پاكترین جوانان این مرز و بوم فرو گذاشت.
این اتفاق فقط در عرصۀ تفكر سیاسی و اجتماعی دین محصور نماند و میرفت تا تعریف هر آنچه را به دین منسوب است و از جمله هنر دینی؛ تغییر دهد اینكه امام پای میفشرد كه تنها هنری مورد قبول قرآن است كه صیقلدهندۀ اسلام ناب محمدی صلیاللهعلیه وآله اسلام هدی علیهمالسلام اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانهخوردگان تاریخ تلخ و شرمآور محرومیت باشد»
اگرچه بر بسیاری از مدعیان گران آمد و آن را با ترّهات ماركسیسم و كمونیسم برابر كنند و بدین بهانه از تأمّل در عمق سخن روحالله بگریزند.
و از اندیشیدن به «هنر دیگر» پرهیز دهند و با شعار «مرگ بر كلیشه و شعار و ایدئولوژی» به پذیرش كلیشههای موجود فرمان دهند اما چگونه میتوان پنبه در گوش كرد و صدای آسمانی آن بزرگ را ننیوشید كه: «هنر در مدرسۀ عشق نشاندهندۀ نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی است»
و «هنر در عرفان اسلامی ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسیم تلخكامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است»
***
هنر دین در جمع آوردن عدالت و معنویت، عرفان و حكاسه، اخلاص و جهاد و فرد و جامعه است. موقعیت فرد در جامعه از جایگاهی در هستی و كائنات جدا نیست و اگر معنویت سلوكی برای یافتن خود و برقرار كردن نسبت درست با مجموعۀ هستی و عالم باشد عدالتخواهی جزء لاینفك معنویتگرایی است.
چشمهایی كه بر نشانههای آشكار بوبی روشن شده است و ذهنهایی كه در آفاق توجه تو به توی «كتاب» به گشایشی پس از گشایش دیگر رسیده است و قلبهایی كه به «میزان» و ترازو ایمانآورده است لاجرم به چرخۀ بالارونده خیزش برای عدالت در خواهد افتاد و به قیامی برای اقامۀ قسط برخواهد خاست؟
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهمالكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»
و وای به روزی كه «هنر دینی» ملازمهای با هنر دین نداشته باشد و با پرسهزدن در كوچههای وهم و كنار آمدن با ظلمات ظلم به تاراندن عدالتخواهی و آرمانگرایی از فرهنگ دینی و ترویج «اسلام» آمریكایی مشغول شود.
***
انقلاب اسلامی خطی سرخ است در میانه دو اسلام.
و چه بسیار اسلام نمایانی كه در كار پاك كردن این خط اند با قیافه های حق به جانب و چهره های موجّه:
باید دین را به دین پیش از خمینی فروكاهید و در فردیت و معنویت غرق كرد و از شوریدن بر ساختار ظالمانه طبقاتی و شكوفاندن استعدادهای پرپر شده در خشكسال استضعاف دور كرد.
***
فكر كردن به هنر دیگر ممكن است؟
و شناساندن هنر دیگر كاری است كه از غیر هنرمندان برآید؟