مهر 83
√ الهي به اميد تو
√ عادت بدي شده است قول دادنهاي بعد التحريري و عملي نشدنهاي وعدهها و وعيدها. همان به كه از اين پس وعدههايمان فقط فعل ماضي داشته باشد
√ خدمت حضرت مددپور رسيديم به بهانه گپي در احوال و آثار جلال آل احمد. و حرف سوره شد و اينكه چه بايد بكند و اينكه چه دارد ميكند و الغرض گفته آمد آنچه در سرمقاله شماره 10 خوانديد و ايشان نيك التفاتي فرمود آنچه را عرضه بداشتيم و سخنان گفت كه بخشياش را پيش نهاديم در همين شمارهتان. محفوظش بدارد حضرت باري كه پر مينويسد و خوش و پر ميگويد و در.
√ از اين شماره قرار است مير شكاك در سوره يوسفي كند.
يارب از مكر زليخايش ايمن بدار.
√ سوره را اگر مهلتي دهند كتابي خواهد شد در شرح سرابهاي و شرابها.
سيراب خواهد كرد و تشنه. به سكون خواهد خواند و سلوك. به سكوت و به فرياد. و هر چيز را در جاي خود خواهد خواست نشاند.
√ بيش از 8 ماه است كه تيزري ساختهاند. مرسوره را و در ا ين مدت چه بسيار رب گوجه فرنگي كه تبليغ شد و خريده شد و از هم رابع گذشت و چه بسيار پفك نمكي و اطلس طلايي و زانتيا و پرشيا و تخم مرغ و پر سيمرغ كه به امداد رسانه ملي به مردمان عز وصول و بار حضور داد و هنوز كه هنوز است وقت آن نه فرا رسيده است كه …
√ يكي داستان است پر آب چشم. توزيع را منظور است. دستگاه رسمي توزيع سوره، هر شماره را در شهرستانها سيصد و پنجاه نسخه و كمتر ميفروشد و در تهران معلوم نيست و يعني كه حتي آمار هم حالش را يا همتش را ندارد كه بدهد.
از بيش از بيست شهر خراسان سوره فقط به مشهد ميرسد و يكي دو شهر ديگر و ديگر هيچ و آن هم مجموعاً 40 نسخه! از مجموع چهارصد شهري كه روزنامهها در آن توزيع ميشود سوره به بيش از نصفش نميرسد ـ حتي يك نسخه ـ و به كل بقيه مجموعاً 1000 نسخه ارسال ميشود. خوب است كه توزيع بسيجي را داريم وگر نه…
صد البته کیفیت مهم است و خوانندگان سوره کیفیاند… .
واقعاً فكري نميشود براي توزيع كرد يا دستهايي كه در كار است كه …
√ همه مشكلات مملكت از همين جا ناشي است: دستهايي كه در كار است. به علاوه دستهايي كه در كار نيست! گويي كارگرها و كارنگرها دست به دست هم دادهاند و …
√ از اينكه برگه نظرخواهي را با دقت پر ميكنيد و ميفرستيد متشكريم.
√ صاحب “مناو” زنگ زد و از “مش روته” ايراني تشكر كرد.
√ يكي از اصحاب سوره كه مقالات و مصاحبههايش را خواندهايد مجلس عروسي داشت. كارت عروسياش چه باشد خوب است؟ يك كتاب از فلان نويسنده حزب اللهي با روبان باريكي كه رويش چسبانده بودند و هم در روي روبان زمان و مكان عروسي را نوشته بودند. كتابي درباره روابط زن و مرد و … فكر نكنم قيمتش هم از كارتهاي تجملي بعضي عروسيهاي تشريفاتي گرانتر بود. در هر صورت مبارك باشد.
√ اين شماره كمي كميتر شده است. كيفيتر چطور؟ فرم نظرخواهي را با مستطيل آخرش پر كنيد و بفرستيد.
√ شماره قبلي سوره پژواك نداشت. يعني در آخرين مراحل درش آوردند. شايد روزي فرصتي براي شرح ماجرايش پيدا بشود.
√
يكي از دوستان فاضل سوره خرده گرفت كه توي سوره داد ميزنيد كه چرا روحانيت با هنر و ادبيات انقلاب فاصله گرفته و اي داد و بيداد و… و آن وقت در فرم اشتراكتان فقط براي دانشجوها تخفيف قائل ميشويد! پس طلبهها چي؟ نگاهي به فرم اشتراك اين شماره بياندازيد.
√ از خبرهايتان خبري نشد. بعد التحرير قبلي را يادتان هست؟
√ آقاي ضرغامي جلسهاي داشت با نويسندگان مجلهها و صفحههاي سينمايي برخي نشريات، براي شنيدن انتقادهايشان راجع به صدا و سيما.
√ از فيلم و دنياي تصوير گرفته تا كيهان و يالثارات جالب اينجاست كه اگر نگوييم همهشان مطمئناً اغلبشان در اين زمينه از سوره عقبتر بودند. و سوره دعوت نشده بود. و جالتتر اينجاست كه يكي از ماهانههاي صداوسيما سه صفحه سوره را تهديد كرده كه در شماره آينده حركت حساب شدهاش در سياه نمايي صدا و سيما را نقد و تحليل خواهد كرد. البته چنين روش هايي زياد عجيب نيست. در سالهاي نه چندان دور هم يادمان نرفته است كه مسعود كيميايي و پروين سليماني شده بودند هنرمندان مطلوب انقلاب و حاتميكيا شده بود مغضوب.
√ بيصبرانه منتظر پاسخ صداوسيما به نقدهاي سوره در مورد ترويج سكولاريسم و آرمان زدايي از دين انقلاب در صدا و سيماي جمهوري اسلامي هستيم.
√ تلفنهاي اشتباهي سوره هم خودش حكايتي است.
الو مطلب دكتر…؟ الو چلو كبابي؟ الو منزل آقاي…؟ الو حسن آقا هست؟….
مردم معمولي گاه به اشتباه شماره سوره را ميگيرند. ولي خوشبختانه اكثر دوستان و مسئولان فرهنگي حواسشان آن قدر جمع هست كه خداي نكرده يك دفعه به اشتباه روي خط سوره نيايند. خدا اين حواس جمع را از آنها نگيرد.
√ پيش يكي از مديران فرهنگي نظام بودم. پرسيدم: اين پژو پرشيا چيست شما سوار ميشويد؟ انتظار اين سوال را نداشت. مسئولان ما بيشتر دوست دارند راجع به لاهوت و ناسوت با هم بحث كنيم و به اين بحثهاي مبتذل و پيش پا افتاده اقبالي نشان نميدهند.
گفتيم پيكان چه عيبي دارد كه سوار نميشويد؟ يا حتي سمند؟ حتماً بايد اندش را داشته باشيد؟ ميدانيد چه گفت؟ اين سؤال تو تنهاست يا بقيه هم همين را ميگويند؟
√ والله اگر من محذور امنيتي نداشتم با پيكان رفت و آمد ميكردم.
√ جمله بالا از كيست و خطاب به چه كساني گفته شده است؟
√ يادش به خير، يكي دو سال پيش خبرنگار روزنامه همشهري (كه احتمالاً الان در شرق است) از ابراهيم حاتمي كيا پرسيده بود: چرا شما اخيراً از فضاهاي هنري و فرهنگي دور شدهايد و در فيلمهايتان بحث عدالت را مطرح ميكنيد؟
√ ميترسم ما هم با طرح اين جور سؤالها از حوزه فرهنگ و هنر دور شويم و بشويم آدمهاي سطحينگر بي سواد دگم خيال پرور بي هنر يا بيهنرتر.
√ خدايا آخر و عاقبت همه سطحي نگران ايدهاليست را ختم به خير بفرما. الهي آمين.
√ يكي از شوراهاي اقماري شواري عالي انقلاب فرهنگي جلسهاي گذاشته بود و دعوت كرده بود و ما هم به واسطهاي رفتيم. سميناري بود در اثبات اينكه نظام جمهوري اسلامي ناكارآمد است و اين ناكارآمدي حاصل تناقض در مباني مشروعيت نظام و فقدان تفسير واحد از جمع اسلاميت و جمهوريت است. بعد از آنكه آقاي دكتر حرفهايش را زد ـ بيش از 100 دقيقه ـ دست بلند كردم و سه چهار تا سئوال پرسيدم. وقت تمام شد و آقاي دكتر گفت: بله وقت نيست و استفاده كردم و متشكرم. و عرض شد كه خواهش ميكنم قابلي نداشت. راستي شما از فلسفه وجودي شوراي عالي انقلاب فرهنگي خبر داريد؟
√ ماجراي دانشگاه هاوايي را شنيديد؟
عشق مدرك چون بجنبد سر به رسوايي زند؟ دهها نفر از مسئولان عالي رتبه در رده مدير كل و معاون وزير و رئيس دادگاه و… را دكتر كردهاند به طرفه العيني. اينها كه دكتري كنند ما هم بايد مريضي كنيم ديگر. در دايره قسمت اوضاع…
√ اين خاطره شيرين را هم بشنويد كه تكميل بشود.
ميگفت پيش فلان مدير فرهنگي بودم. گفت: فلاني موتور داري؟ گفتم: نه! آبدارچياش را كه موتور داشت صدا كرد و سه تركه رفتيم جايي كه چند تا بچه حزب الهي جمع بودند و ايشان جلسه داشت. جالب است كه زانتيايش توي پاركنيگ بود!
√ اينها داستان نيست و طنز هم نيست.
فقط گوشهاي از برخي واقعيتهاي مديريت فرهنگي در جمهوري اسلامي است.
√ يكي از مسئولان فرهنگي پيامي داده بود به يك كنگره هنري در كرمان. بخشي از پيام چنين بود: در كنار هنر نمايي خداوند بزرگ در زير و رو كردن شهر باستاني بم شما هنرمندان عزيز نيز گرد هم جمع شدهايد تا … اگر بگرديد توي اينترنت پيدايش ميكنيد.
√ پشت در اتاق يكي از مديران فرهني منتظر بوديم با دوستي. دوست ما چشمهايش گدر شده بود و با شگفتي به تابلوي پشت در خيره شده بود. «يعني چه؟»« چی يعني چه؟» «نوشته رياست؟»نه برادر جان ريا نيست رياست است.
√ ” آقا اوضاع عجب بد است و سياه است و نا اميد كننده است و يأس آور است و… خيلي اوضاع خراب است. خرابتر است. خرابتر هم از خرابتر است. نه آقا از اين چيزي كه شما ميگوييد هم رد شدهايم… “جالب است كه اكثر ما كه اين حرفها را ميزنيم خودمان متنعميم و متمتع از همين به اصطلاح خرابيها پس اوضاع به اين خرابيها هم كه ميگوييم نيست. به اخبار داخلي اين شماره نگاهي بكنيد. اين تازه قطرهاي از اگر نگوييم دريا ـ لااقل استخرـ است.
√ تا وقتي عرضه جهاد داشته باشيم اميد راهيابي هست. و نه اميد كه «لنهدينّ» و اين يعني يقيناً راه باز است و يقيناً نه براي هر كسي كه فقط براي” الذين جاهدوا فينا”
√ خدا قوت.