درباره پيامدهاي سي امين انتخابات در جمهوري اسلامي
هیاهوهاي بعد از سیامین انتخابات سراسری جمهوری اسلامی که کم و بیش در بعضی فضاهای مشهور به نخبگانی و اینترنتی ادامه دارد، چه کسی را آماج کرده است ؟
فرد منتخب را یا انتخابگران را ؟
٭٭٭
24 میلیون شهروند درجه 2 “جمهوری” اسلامی که “جوات موات” و “بیسواد” نامیده میشوند گزینهای را (در عین انتقاداتي که به وی دارند) ترجیح دادهاند و به این ترتیب انبوه فحاشیهای میلیشیای اشرافیت را به گزینههای رقیب برگرداندهاند که: “ببینید آنها چه بودهاند که اکثریت ملت حتی احمدینژاد را (که از نگاه و بیان عقلانی و ضد خشونت شما مظهر همه پلیدیها و پلشتیهاست) به آنها ترجیح داده است”!
٭٭٭
تاوان چنین جسارتی از سوی این توده بیادب را در سایهسار “ادب مرد به ز دولت اوست” چگونه باید داد؟
جماعتی که معتقدند “جهان اگر زیباست مجیز حضور مرا میگوید” شان خود را فراتر از اعلام دشمنی میداند و راه دیگری برای انتقام جستجو میکند. علم باید بر افراشت که: “ابلها مردا عدوی تو نیستم من انکار توام!”
نقاب باید ساخت تا نفرت از مردمان را در دروغی درشت پنهان کرد: “تقلب”!
٭٭٭
جماعت تمام آبرویی را که از صدقه سر دین و انقلاب دارد به میدان میآورد که مردد کند 13 میلیون ایرانی را.
و گمان برد کاری که با جماعت 20 میلیونی دوم خرداد نتوانست کرد با این 13 میلیون خواهد توانست.
آن روز نیز همین جماعت تلاش کرد تا گروهی نخبه متوهم را نماد و نماینده آن 20 میلیون نفر معرفی کند و به وضوح دید که در تیر 84 چگونه تیرش به سنگ نشست. اکنون اما دوباره بر سر آن است که “نه غزه نه لبنان” را شعار لااقل آن “سیزده چهلم” بنمایاند که این بار نیز مرحله به مرحله ِ ژاژخاییاش آشکارتر میشود.
میلیشیای جدید که شمشیر از رو بسته و به جنگ “جمهوری” اسلامی آمده است هنوز مقهور و مفتون بوقهایی است که در لندن و واشنگتن نگران دماء مسلمین و حرمت مراجع عظام و آرمانهای امیر مومناناند! و از نهجالبلاغه و منشور حقوق بشر و کتاب مقدس جین شارپ برای کودتای مخملی مانیفست میبافند.
پيراهنهاي خونيني كه بر علمهاي زركوب زمرة آشوب تاب ميخورد تا امروز اصليترين گواه تقلبي است كه با رجوع به یکی از دو دعوی مهندس راستگو اصلا بهوقوع نپیوسته است.
٭٭٭
دروغگوي بزرگ در رفتاري عجيب دو نقيض را همزمان ادعا ميكند:
از يك سو انتخابات بايد ابطال شود چرا كه پيروزي رقيب و جلب اكثريت آرا نتیجه تخلفات در فرآيند انتخابات همچون توزیع سيبزميني و سهام عدالت و دروغ و فريبكاري بوده و ارزشي ندارد و راهي جز تجديد انتخابات و برگزاري مجدد آن در فرآيندي سالم ( و قاعدتا با حذف فرد متخلف) وجود ندارد.
اما همزمان ادعاي ديگري نيز از سوي همان منبع مطرح ميشود: او “با فاصله بسيار” از رقيب برنده شده و تخلفات انتخاباتي نتوانسته اكثريت را به كانديداي رمال متمایل کند و قاعدتا نيازي به ابطال انتخابات به اين بهانه نيست. اما تقلب شده است و آراي برنده قطعي انتخابات (با فاصله بسيار زياد) در مرحله اول اصلا خوانده نشده است!
پرچمدار جنبش ضددروغ! همزمان مدعي است كه هم تخلف منجر به ابطال (و جلب كننده اكثريت آرا به رقيب فريبكار) صورت گرفته و هم تقلب شده و اكثريت آرا (كه با فاصله بسیار به مهندس خردورز داده شده بود) به دريا ريخته شده است! ديگر از مرحوم پوپر و گزارههاي ابطالپذيرش خبري نيست!
شما با گزارهاي شهودي مواجهيد كه هر طرفش را رد كنيد طرف ديگر حي و حاضر است اگرچه طرفين ادعا نقيض هم باشند!
مبناي پذيرش “دلايل احتمالي براي تقلب قطعي” چيزي نيست جز ايمان به شخصيت كاريزماتيك پرچمدار و اطرافيان اخلاق محور و دروغستيزش. اگرچه براي آدم زنده ختم بگيرند و بر ربودن دختري از پيش چشمان مادر و تجاوز به او و كشتنش و سوزاندنش با اسيد و دفن شبانهاش در قطعه 302 بهشت زهرا گواه باشند و سوگواري كنند. دختري كه تنها فرزند يك شهيد شيميايي است و به ادعاي دوستان مهندس ضددروغ و مخالف پروندهسازي! توسط بسيجيان به چنين سرنوشتي دچار شده است و البته پس از آنكه “زنده”ميشود! مهندس راستگوي ما به روي مبارك هم نميآورد و با ديگر مجاهدان جنبش ضددروغ مشغول پرونده هفتاد و دو تايي شهدا و… ميشود.
٭٭٭
دروغگوي بزرگ و اطرافيان اخلاق محورش كه چندي است “دماء مسلمين” برايشان دغدغهآفرين شده است حاضر نيستند به ياد بياورند كه در دوره وزارت كشور رئيس كميته صيانت از آرا یعنی جناب موسوی لاری تظاهرات “رای من کو” در شهرستان صدهزار نفری ایذه را با چهار کشته سرکوب کردند و درگیری در شهر سی هزار نفری سمیرم را به هشت قربانی آرام کردند و عملیات آرامسازی سبزوار با سی و پنج زخمی و دوازده شکستگی استخوان و یک کشته به آرامش رسید و به دنبالش محمد خاتمی ابراز امیدواری کرد که سوء تفاهم مردم سبزوار برطرف شده باشد!
اضافه کنید به اینها آرامسازی درگیریهای انتخاباتی فیروزآباد فارس با 4 کشته را و… .
بزرگ اسپانسر جنبش سبز و استوانه مصلحت نیز اغتشاش قزوین را با هشت کشته و اغتشاشات مشابه در اراک و اسلامشهر و مشهد و شیراز و… را نیز با خون و خشونتهای کاملا دموکراتیک و قانونی کنترل کرد.
اما باید دید خون کدام دسته از قربانیان ناکارآمدیهای انتظامی- اطلاعاتی سبزتر است! مردم را اگر در دوره خاتمی و موسوی لاری و رفسنجانی به خاطر تقاضای استان شدن یا اعتراض به نتایج انتخابات محلی با “اندکی!” خشونت و کشتار آرام کنند نه مشروعیتی زیر سوال رفته و نه حقوق دموکراتیک زیر پا گذاشته شده و نه قصه خلخال و زن ذمیه تداعی شده ولی اگر در بزرگترین آشوب بیست و پنج سال اخیر کشور که سرانگشت بی بی سی و”وی او ای “ در آن آشکارتر از راستگویی مهندس است همان ناکارآمدیها و تخلفها و جنایتها ظهور کند سردمداران دولتهایی که یک درگیری محلی در شهر 30 هزار نفری را با هشت کشته آرام کردهاند یاد نهجالبلاغه و منشور حقوق بشر و قانون همورابی و تعلیمات کنفوسیوس و اصول دموکراسی و لوازم جمهوریت و… میافتند. گویی تنها چیزی که از لوازم جمهوریت نیست تمکین به رای اکثریت است. انکار حق 24 میلیون شهروند درجه دو جمهوری اسلامی عین اخلاق و شریعت و قانون و دموکراسی است چرا که حمایت شیمون پرز و نتانیاهو و رسانههای راستگوی صهیونیستی و وهابی را با خود دارد.
و هر که با پرز و مسعود رجوی و رضا پهلوی و گوگوش و سروش همآوا نشود و از حق مسلم ایالات متحده تهران شمالی و توابع دفاع نکند و رای کیفی آنها را از اکثریت 24 میلیونی جواتها پس نگیرد، دیکتاتور است.
رهبری به خاطر آنکه نظارت استصوابی جریان اشرافی در مورد نتیجه انتخابات را نمیپذیرد و حاضر به وتوی جمهوریت نظام برای حفظ اسلامیت سلطنتی – حکمیتی آنان نمیشود هدف تیرهای سهمآگین قرار میگیرد و فریاد “این عمار”ش در هیاهوی سکوت رهروان مخلص عبدالله بن عمر و شریح قاضی و ربیع بن خثیم به تغافل سپرده میشود.
از یک سو فضلای حوزه علمیه در حالی که بارها و بارها هل من ناصر “نائب امام زمان” را با سکوت بیمعنی و البته بسیار معنادار خود پاسخ گفتهاند سرانجام 140 روز بعد از هجوم بیامان سرپنجههای سرمایهداری جهانی و داخلی به جمهوریت نظام با پرستیژی بیطرفانه! و منصفانه! قبول کردهاند که البته تقلبی صورت نگرفته و به هر حال ]با کمال تاسف و تاثر[ ملت خود به چنین انتخاب غلطی رسیدهاند و باید دندان سر جگر گذاشت و خود را از “نعمت ولایت!” محروم نکرد و شکر “نعمت ولایت” را با سکوت بیطرفانه و غیرخائنانه و فاضلانه ممتد خود به نمایش گذاشت.
و از دیگر سو مدعیان حرمت دانشگاه و علمداران فرهیختگی و علم و بیطرفی علمی و…. بدیهیترین شرط علم را که “مشاهده واقعیت” است با انکار واقعیت 24 میلیونی انتخابات سیام به نمایش گذاشتند!
نخبگی اینان نه با مشاهده واقعیت که با انکار آن آغاز میشود و علم در دستانی که به خون جمهوریت آلوده است معنا و کارکردی جدید یافته است: “واقعیت آنقدر نسبی است که در آن گاه 24 کوچکتر از 13 است !”
دانشجویی میگفت: استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در حالی که نامه جعلی وزیر کشور به رهبری را مبنی بر اعلام آمار واقعی! آرای مردم در دست داشت با غیظ میخروشید که “ببینید در این مملکت چه خبر است!”
این نهایت راه آن دانشگاهیانی است که سالها ادعای مشاهده بیطرفانه و پرهیز از قضاوت ارزشیشان گوش فلک را کر کرده بود و اکنون در مواجهه با واقعیت زشت! و غیرقابلتحمل انتخاب اکثریت مردم چنین به جان آمده و با تمام وجود به انکار برخاستهاند.
زنگیانی که خود را کافور نامیده بودند از شراب سرابی که توهمات روشنفکری به آنان خورانده بود چنان مست گشتند که تیغ برکشیدند تا بیدریغ پیکره جمهوریتی که اهواء آنان را پاسخ نگفته و پرونده پژوهشی را که به نتیجه دلخواه آنان نیانجامیده، پاره پاره کنند.
مذبذبین تذبذب را بدل از استقلال گرفتند و بهجای پذیرش آراء ملت در عین نقد و نفی شخصیت و دیدگاه منتخب اکثریت، دکان دو نبش باز کردند و نخبگانی که ادعای ابناللبونی کردند و خود را شترهای نر دوساله! نامیدند با پستانهای پرشیر و پهلوهای پروارشان در ذهن سرویسهای قلدر جاسوسی انگلیس و آمریکا شیرینترین خاطرات تاریخ معاصر ایران را بهجا گذاشتند.
٭٭٭
چه چیز انقلاب را به رغم خیانت و رفوزگی “خیل” نخبگان اسرائیلپسند و آمریکاپسند اعم از سیاسی و حوزوی و دانشگاهی و رسانهای و هنری و…. از این گردنه گمراهی گذراند و امواج نفرتی را که از دهان اژدهای دروغ شعله میکشید و میکوشید التهاب و تردید و تنفر را در ایران بزرگ (و نه فقط جمهوری گوگوری مگوری تهران شمالی و توابع) بپراکند مهار کرد؟
٭٭٭
در مواجهه با زمره تزویر که انتقامشان از ملت را در پرخاش به منتخب پنهان کردند باید به دفاع از رئیسجمهور پرداخت یا خیل انتخابگران ضعیف پنداشتهشده و ضعیف خواستهشده را سازمان باید داد و به میدان آورد؟
کدامین اراده در “جمهوری” اسلامی بهدنبال بر هم زدن قواره قناس رسانههایی است که ملیتشان در دو جناح و ایرانیتشان در چند ایالت تهران شمالی و توابع خلاصه میشود؟
کدامین اراده در “جمهوری” اسلامی بهدنبال متشکل کردن و تریبون دادن و میدان باز کردن برای جنبش ضداشرافیت، جنبش بازگشت به خمینی، جنبش احیاء آرمانهای مردمی انقلاب اسلامی است؟ مهندس راستگو و اعوان و انصار خردورز و اخلاقگرایش؟ یا جناح فخیمه راست و فضلایش؟ یا جناب رئیسجمهور که شاید ترجیح بدهد این 24 میلیون نیر وی او باشند و نه برعکس؟