شما اینجا هستید   |

    عمومی : برنده جمهوریت نظام است | مصاحبه با ویژه نامه سیره امین

 1_ اگر ساحت انقلاب اسلامی و بروز  عملی آن را به صورت سه لایه:

انقلاب اسلامی (آرمانهای اسلامی مردم ایران و امام راحل که در بهمن 57 بروز عملی یافت)،

جمهوری اسلامی (ساختارهای تعیین یافته این انقلاب و وجوه کمابیش عملی شده آن آرمانها که لزوما به همه آرمانها دست نیافته و معتقدیم هنوز تا اجرایی شدن کامل انقلاب فاصله دارد) مثل قوه قضائیه، شورای نگهبان، قانون اساسی و …

دولتها و مجلس هایی که می آیند و می روند،

تقسیم کنیم، هر کدام از اینها سه دسته معترض دارند:

1_ منتقدین 2_ مخالفین 3_ معاندین و محاربین

به نظر جنابعالی، در انتخابات و حوادث بعد از انتخابات، لایه های معترض و کسانی که در راهپیمایی اعتراضی به خیابان ها آمدند، جزء کدام دسته بودند؟

من یک تفکیک جدی بین کسانی که به کاندیدای پیروز در انتخابات 40 ميليوني رای ندادند و کسانی که به خیابان ها آمدند، قائلم. حدود 15 میلیون از شرکت کنندگان به کاندیدای پیروز رای دادند، ولی مجموعه کسانی که به خیابان ها آورده شدند مطمئنا یک دهم این جمعیت هم نبودند، نود درصد آن جمعیت حاضر نشدند به فراخوان هایی که از داخل و خارج از کشور برای ایجاد بحران در جمهوری اسلامی اعلام می شود پاسخ مثبت دهند.

در ذات جمهوری و انتخابات این نهفته است که یک عده نامزد می شوند، رقابت می کنند بعضی رای می آورند و بعضی رای نمی آورند و کسی هم که وارد این فرایند می شود ابتدا باید کلیت این فرآیند را قبول کرده باشد تا بتواند وقتی هم که این فرآیند به فرجام رسید به صورت منطقی مسیر خود را ادامه دهد. این انتخابات هم سی امین انتخابات سراسری ایران است و اولین انتخابات نیست و تا حالا آحاد رای دهندگان بارها تجربه کرده اند که به یک عده رای دادند که اینها رای نیاوردند، این تجربه را مردم ما دارند. بعد از اینکه نظام دموکراتیک در جمهوری اسلامی شکل گرفت، ملت قواعد بازی را پذیرفتند و بر این اساس در انتخابات شرکت می کنند. این به نظرم باید مورد توجه قرار بگیرد، که چگونه می شود یک اقلیت بسیار محدودی تلاش می کنند که قاعده ی بازی را به هم بزنند. اینکه در انتخابات چه اتفاقی افتاد که اینها به این گونه رفتار کردند باید بررسی شود. من فکر می کنم یک دلیلش این بود که در نظام های به اصطلاح دموکراتیک امید این را دارید که در انتخابات بعدي، بار دیگر قدرت به شما یا گزینه ی مورد نظر شما منتقل شود، اما این جماعتی که اغتشاش کردند، دیگر امیدی به موفقیت در انتخابات بعدی و جذب اكثريت آراء مردم نداشتند و فهمیدند غیر ممکن است اکثریت جامعه ایرانی به مطالبات اینها گردن بگذارد.

البته به نظر من اینها هم قابلیت دسته بندی را دارند _ جدای از اینکه با مجموعه ی آنهایی که به احمدی نژاد رای ندادند مساوی نیستند _ باز خود این جماعت معدود قابلیت تقسیم بندی دارند، ولی شاید هسته مرکزی اینها به این جمع بندی رسیده بود که نه حال بلکه آینده را هم از دست داد، فکر می کرد دیگر هیچ حرفی برای گفتن ندارد. چون در انتخابات اخیر که یکی از آزادترین انتخابات های جهان بود، از لحاظ تبلیغات انتخاباتی در یک رقابت سه کاندیدا علیه یک کاندیدا بودند، ضمن اینکه اینها گزینه ای را مثل آقای موسوی آورده بودند که فکر می کردند می تواند خیلی ریزش در آراء ایجاد کند و واقعیت هم این است که ایشان این پتانسیل را داشت، حتی خود ما هم تا چند ماه پیش از انتخابات فکر می کردیم که آقای موسوی یک گزینه ی قابل تامل است و امید داشتیم میرحسین بیاید و نقاط قوت احمدی نژاد را داشته باشد و نقاط ضعف احمدی نژاد را نداشته باشد و ما به او رای دهیم. که وقتی آمد دیدیم مشکل بیشتر با نقاط قوت احمدی نژاد است! موسوی و سران فتنه با تلاشی که در دولت احمدی نژاد برای بازگشت به آرمانهای انقلاب صورت گرفته بود مشکل داشتند. اینها تمام توان خود را در یک گردونه ی رقابت آزاد وبا یک پمپاژ تبلیغاتی کمی و کیفی کم نظیر به کار بستند و بعد دیدند که اختلاف رای اگر در دوره ی قبل 6 میلیون بوده در این دوره به 11 میلیون رسید!  

شاید این شوکی که این انتخابات به آنها وارد کرد، ایشان را به این نتیجه رساند که دیگر این ها در آینده هم نمی توانند چندان امیدي به پيروزي داشته باشند و در بازی دموکراسی داشته باشند. بنابراین تلاش کردند کل بازی را بر هم بزنند. آنها فکر می کردند در جمهوری اسلامی که بالاخره پسوند اسلامی دارد و یک سری نهادهای دینی هم در آن نقش محوری دارند، حالا که ما نتوانستیم اكثريت مردم را مجبور کنیم که به گزینه ی ما رای دهند، ما به آن بخش از نهادهای جمهوری اسلامی که با ماهیت دینی در این جمهوری نقش کلیدی ایفا می کنند فشار بیاوریم و اینها را مجبور کنیم که گزینه ی ما را بپذیرند یا حداقل اینکه گزینه منتخب مردم را وتو کنند. فکر کردند که ساختار نظام جمهوری اسلامی یک ساختار دوگانه است و می شود از این دوگانگی استفاده کرد. عده ای از اینها در دوره های قبل هم مشابه این را تجربه کرده بودند و تلاش می کردند این ساختار دوگانه را جا بیندازند. آن زمان می خواستند از طریق بعضی از نهادهای دموکراتیک، نهادهای دینی را مطیع خود کنند. این دفعه برعکس عمل کردند و گفتند ما می آییم روی نهادی مثل شورای نگهبان فشار می آوریم با اردوکشی خیابانی، با هجمه عظیم تبلیغاتي، با وادار كردن بخشی از نخبگان به سکوت و کتمان حق با استفاده از رسانه های غربی با پمپاژ دروغ تقلب، شورای نگهبان را مجبور مي کنیم و یا در مرحله بعد رهبری را مجبور می کنیم که با استفاده از اختیارات خودش انتخابات را وتو کند و گزینه ما را جایگزین انتخاب دموکراتیک مردم بکند. خیلی هم تلاش کردند که این اتفاق بیفتد و تلاش اینها باعث شد ماهیت مردمی و جمهوریت نظام در این بوته  آزمایش امتحان خوبی پس دهد و مشخص شد که جمهوری اسلامی عمیقا جمهوری است و “جمهوریت” و “اسلامیت” یک نسبت کاملا مستقیم با هم پیدا کردند و رهبری ملتزم به مبانی “جمهوریت” بود و حاضر نشد به خاطر فشارهای خارجی و اغتشاشات تهران، جمهوریت نظام حكومتي ايران را وتو کند و به یک نوع سلطنت نخبگان گردن بگذارد.

 

2_ آیا اینکه به زعم معترضان جمهوریت نظام در مقابل اسلامیت مغفول واقع شده، درست بود؟  آیا جمهوریت قبل از این انتخابات هم پررنگ بود ؟

سابقه ی دفاع از جمهوریت به اول انقلاب بر می گردد و ولایت فقیه در این زمینه کارنامه بسیار روشنی دارد، امام خمینی هنوز دو ماه از پیروزی انقلاب نگذشته انتخابات برگزار می کند، یعنی 12 فروردین. بلافاصله انتخابات خبرگان در خرداد 58 برگزار می شود و بعد از آن رفراندوم محتوای قانون اساسی است و بعد از آن در زمستان 58 انتخابات ریاست جمهوری و بعد از آن مجلس اول را داریم. در عرض یک سال 4 یا 5 انتخابات سراسری در کشور برگزار می شود. این در حالی است که امام به عنوان رهبر انقلاب از محبوبیتی برخوردار است که شاید سالها بتواند بدون برگزاری انتخابات مناصب را تقسیم كند ولی امام بلافاصله می آید و فرآیندهای جمهوریتی را در نظام فعال می کند. این از حکمت و هوشمندی امام سرچشمه می گیرد. در اولین انتخابات ریاست جمهوری آقای بنی صدر انتخاب می شود که بعدها امام گفت من به بنی صدر رای نداده بودم ولی اگر نوع برخورد امام با رای مردم و حمایتهای ایشان از رئیس جمهور منتخب مردم را مرور كنيم، می بینیم که امام حمایت قاطعی از رئیس جمهور منتخب مردم کرد، تا اینکه در یک فرآیند کمتر از دو سال خود آقای بنی صدر دستش رو شد و باز با یک ساختار کاملا دموکراتیک نمایندگان مجلس شورای اسلامی رای به عدم کفایت بنی صدر دادند و ایشان عزل شد. یعنی امام خودش بنی صدر را عزل نکرد امام رای نماینگان مجلس را تنفیذ کرد، مجلس اول هم در یک رقابت کاملا آزاد انتخاب شده بود، رئیس جمهوری های بعدی هم همینطور بود.

 

3_ اصولا و اساسا از چه دوره ای اصل جمهور در نظام مغفول واقع شد؟ دوره سازندگی که عده ای از هاشمی بت ساخته بودند یا دوره دوم خرداد که خیال می کردند مردم همه روزنامه های آنان را می خوانند و همه با ایشان هستند و کسی مشکلی جز نبود آزادی بیان ندارد؟

در دوران آقای هاشمی بعضی ها تمایلی نداشتند که یک رقابت خیلی جدی شکل بگیرد ولی در مرحله ی دوم که در سال 72 برگزار می شود، ما می بینیم که یک رقیب جدی برای هاشمی حاضر می شود و کمترین رای را در تاریخ جمهوری اسلامی آقای هاشمی می آورند با 10 میلیون رای. در دوره ی دوم ریاست جمهوری هاشمی عده ای از جمله عبداله نوری و مهاجرانی شروع کردند به طرح این بحث که ریاست جمهوری را مادام العمر کنند که رهبر جمهوري اسلامي در ارومیه صحبت کرد و گفت که من اجازه این کار را نمی دهم و طبق قانون اساسی ریاست جمهوری نمی تواند مادام العمر باشد و بیش از دو دوره متوالی باشد و امکان این فراهم شد که بدنه ی اجتماعی قوی به آقای هاشمی نه بگویند. در دوم خرداد باز هم این اتفاق می افتد یعنی در حالی که خیلی ها انتظار دارند که اقای ناطق نوری انتخاب شود و اینگونه تبلیغ می شود که گزینه ی نظام آقای ناطق نوری است، آقای خاتمی انتخاب می شود. وقتی هم که ایشان رای می آورد نوع موضع گیری های رهبری نظام نسبت به رئیس جمهور منتخب مردم مشخص است. در بیشتر موارد و در بحرانها رهبری به کمک آقای خاتمی آمد. ورود ایشان در جلوگیری از بحرانها بسیار موثر بود مثلا ماجرای 18 تیر که رهبری در خطبه های نماز جمعه اعلام کردند که صد درصد مواضع آقای خاتمی را تائید می کنم در حالی که بعضی تلاش می کردند آقای خاتمی را به اغتشاشگران منتسب کنند. یا در ماجرای نشریه موهن دانشجویی موج که جامعه روحانیت مبارز یک بیانیه ی تندی علیه خاتمی داد و رهبری در نماز جمعه ای که در حرم امام برگزار شد به تندی با بیانیه ی جامعه روحانیت مبارز برخورد کرد به شکلی که آقای مهدوی کنی در خاطراتش می گوید که من دیگر بعد نماز نایستادم و سریع رفتم که آقا مرا نبینند. در انتخابات سال 1384 هم همینطور بود که یک تلاشهایی می خواست صورت بگیرد که انتخابات را مشكوك کند که رهبری جمهوري اجازه این کار را نداد.

 

3_ نقش رهبری را در  دفاع از رای توده های محروم و فراموش شده چگونه می بینید؟ آیا ورود مستقیم ایشان در تک تک مسائل پس از انتخابات، از جنس مقابله ولایت فقیه با ظهور دیکتاتوری نیست؟

در انتخابات اخیر هم همینطور بود، فشار روی رهبری خیلی بیشتر هم شده بود که می خواستند ایشان حکمیت را به جای جمهوریت بپذیرد و مصلحت را بر حقیقت ترجیح دهد. نظریه پردازانی همچون دکتر عماد افروغ که سالها راجع به ارجحیت حقیقت بر مصلحت صحبت می کردند و به رهبری پیشنهاد می دادند که در کنار مجمع تشخیص مصلحت، مجمع تشخیص حقیقت ایجاد کنید، حالا به این نتیجه رسیده بودند که دیگر جمهوریت مهم نیست و آنچه مهم است مصلحت و حکمیت است. اما موضع تاریخی رهبر معظم انقلاب و شجاعت ایشان در دفاع از رای مردم _عليرغم اجماع گروهي از نخبگان براي وتوي راي مردم_ یک نقطه ی عطف در تاریخ جمهوری اسلامی خواهد بود .

 

4_ چه عاملی باعث شد که روشنفکران و مدعیان مردم گرایی، که از توده های مردم غافل شده و به همان خوانندگان محدود روزنامه های خود بسنده کرده بودند، خیال کنند رای اول خواهند بود؟ روشنفکرهایی که واقعا فکر می کردند رای می آورند و یک مخاطبان خاصی هم داشتند مثلا آقای شجریان برای کمک به زلزله زدگان و سیل زدگان کنسرت برگزار می کرد ولی مخاطبان و تماشاگران کنسرت هایش بیشتر یک قشر خاص بودند. اینها فکر می کردند که با مردم هستند ولی رای مردم با ایشان نبود .

بخش عمده ای از آن را من ارجاع می کنم به قواعد رسانه ای که در کشور وجود دارد و تصویری که این نظام رسانه ای نامتوازن و به شدت تبعیض امیز و غیرواقعی از واقعیت جامعه امروز ایران ارائه می دهد؛ که این ممکن است خیلی ها را به اشتباه بیندازد. آقایان آمدند و یک آینه کج درست کردند و تلاش کردند ایران را در این آینه نشان دهند، و تصویر کجی را که از ایران بوجود آمد، خود باور کردند. مشکل اصلی که اینها داشتند این بود که دروغی که خودشان به خودشان گفتند باور کردند و از بلایی که سال 84 به سرشان آمده بود، عبرت نگرفتند. در دوم خرداد، اينها آنقدر پمپاژ خبری در فضای رسانه ای کردند که به این جمع بندی رسیده بودند که دانشجو مساوی است با ضد ولایت فقیه، دانشجو مساویست با دوم خرداد، این دروغ ها را اینقدر گفتند که خودشان هم باورشان شد و از همین جا هم به خاک سیاه نشستند. بعد یکدفعه دیدند که تمام ستادهای احمدی نژاد را دانشجویان اداره می کنند و بدنه این خیزش مردمی، برای عدالت و بدنه سازماندهی كننده آن، از دانشگاهها آمد.

این دروغگویی را اینها تا 88 ادامه دادند و اما چون رسانه صندوق رای در اختیار اینها نبود و به امر اینها ضرایبش تعیین نمی شد و یک رسانه بی طرف بود، با آن تصویری که اینها می خواستند از ایران ارائه دهند، متضاد شد. این هم که شما به بعضی از هنرمندان و نخبگان اشاره کردید، واقعیت اینست که نخبگی نباید به سمت اشرافیت سوق پیدا کند. اميرالمومنين در نهج البلاغه مي فرمايد: “اخذ الله على العلماء،ان لا يقاروا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم” يعني طبقه اي كه از لحاظ معرفتي در جامعه ممتازند، بايد همواره نسبت به اختلاف طبقاتي بي قرار باشند. فقط نبايد نسبت به فقر احساس مسئوليت كنند، بلكه در برابر تكاثر و ثروت هاي انباشته شده ظالمانه هم باید موضع فعال داشته باشند.

نخبگان و فرهیختگان و اقشار خاص، باید همواره گسل های اجتماعی را مد نظر قرار بدهند و مشاهده کنند و برای ترمیم آن پیشتاز و پیشرو باشند. اگر این وظیفه را نخبگان کنار بگذارند، به همین بلایی دچار می شوند که امروز شدند و در انتخابات اخیر ما دیدیم که اینها حتی از بديهيات علم و مشاهده علمي هم فاصله گرفتند.

کور شدن نسبت به اختلافات طبقاتی، نادیده گرفتن فقر و فساد و تبعیض در جامعه؛ وقتی که ما عادت کنیم که واقعیت هایی که می تواند  یک مسئولیتی را متوجه ما کند نبینیم؛ کم کم دستگاه تحلیلی، دستگاه ذهنی و فرایند مشاهده ما، از دیدن واقعیت مختل می شود. شما یک واقعیت اجتماعی را دیدید، فقر عظیم را دیدي، اختلافات طبقاتی را دیده ای؛ ولی می دانی که اگر بخواهی اینها را به رسمیت بشناسی، دچار عذاب وجدان می شوی؛ بنابراین تلاش کرده ای که یا اصلا نبینی یا در اندازه واقعیش نبینی. به مرور دستگاه ذهنی خود را مختل کردی، به مرور قدرت مشاهده خود را بر اساس منافع شخصی، مختل کردی و این موجب شد که از درک واقعیت عاجز بمانی که ما نقطه ی اوجش را در انتخابات اخیر دیدیم. که مثلا در دانشگاه علوم اجتماعی دانشگاه تهران یا علامه بسیاری از این اساتید که اسم خود را جامعه شناس هم گذاشته اند، را می بینیم که اینها به شدت نسبت به جامعه امروز ایران کورند، مشاهده ی آنها مختل شده است و به انکار واقعیت برخاسته اند که این به نظرم نقطه ی عطف بسیار قابل توجه و قابل تامل در تاریخ علم ایران است، کشوری با این سابقه تمدنی نخبگان و دانشمندانش به حدی برسند که اینقدر در “مشاهده واقعیت” ضعیف باشند که از مردم عادی هم مشاهده شان ضعیف تر باشد، شاید یک دلیلی که در فضای امروز در دانشگاها بحث علوم انسانی جدی شده است همین باشد، یعنی امتحان بسیار بدی که فضای علوم انسانی کشور پس داد، نشان داد که علوم انسانی قدرت مشاهده ندارد چه برسد به قدرت تحلیل، اگر مشاهده را از علم بگيريد، مابقی آن شعر است که تخیل و بازیچه است.

متاسفانه بخشي از بدنه نخبگان دانشگاهی نشان داد که قدرت مشاهده ندارد و به تعبير قران كه “ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا” چون تقوا نداشته و به جای اینکه از خدا بترسند، پروای منافع شخصی خودشان را داشتند و منافع شخصی و حزبی و طبقاتی خود را جایگزین پروا از خدا کردند. این موجب شد که خیلی از چیزها را نبینند و خیلی از واقعیت ها را سانسور کنند و فرقان و توانايي تشخيص واقعيت ها را از دست بدهند و به چنین سرنوشتی دچار شوند.

 

5_ چرا این مردمی که نخبگان تصور می کردند با مردمی که رای دادند متفاوت بود؟ تفاوت جمهوریت مد نظر آنها، با این 24 میلیون که رای به احمدی نژاد را، چگونه تحلیل می کنید؟

این به خاطر این است که در فرهنگ دینی ما مردم گرایی صرفا در توجه به فقر و فقرا و مبارزه با فقر و ناراحت شدن  از فقر نیست، وقتی طراز این آرمان بالاتر می آید و به یک آرمان توحیدی تبدیل می شود، به هر دو طرف توجه می کند؛ یعنی ما نمی توانیم فقر فقرا را ببینیم اما پرخوری ظالمان را نبینیم، بسیاری  از مشکلاتی که ما در جامعه داریم، بدبختی های دست ساخته ی بشر است که ساختار ناعادلانه را در جامعه حاکم می کنند، بعضی از سیاست های نا عادلانه می تواند تایج عظیمی را به بار آورد، ساختار ناعادلانه می تواند دهها ميليون ایرانی را خرد کند، دهها هزار نفر به خاطر نبودن امکانات متناسب اجتماعی در روستاها از بین رفتند، چرا کسی که به این ها توجه نمی کند!! مسئله ای مثل انفاق نباید بد فهمیده شود، انفاق یعنی پر کردن فاصله ها، ولی انفاق در تفکر اشرافی این می شود که من همانطور که از غذا خوردن لذت می برم، همان لذت را به خاطر اینکه به کسی کمک کنم می برم یک نگاه به انفاق این است؛ و یک نگاه هم می بیند که یک واقعیت در جامعه وجود دارد که شما باید دغدغه داشته باشی نه تنها برای لذت خود بلکه برای آنکه رنج او را کم کنی و تلاش كني كه به صفر برسانی.

باید گفت اقشار آسیب پذیر بخشی از اوقات فراغت ما نیستند که ما بیاییم آن را دست مایه لذت معنوی خود کنیم، مردم گرایی یعنی اینکه همان قدر که با فقر مبارزه می کنیم با فساد هم مبارزه کنیم و در نگاه دینی اگر با تکاثر و تکاثر گرایی مبارزه کنی آن موقع زنجیره محرومیت زدایی تکمیل می شود ولی نمی شود شما از یک طرف با متکاثرین، ظالمین و مفسدین اقتصادی هم نشینی داشته باشی و از طرف دیگر سالی یکبار هم به یاد مستضعفین بیفتی، نگاه به مردم به نظر من یک تفاوت ماهوی دارد هم می تواند نگاه از بالا باشد و هم می توان نگاه برابر باشد، این نگاه از بالا مخصوص اشراف است. در طول تاریخ ما مشاهده می کنیم که خیلی از پادشاهان هم، یتیم خانه داشتند ولی اول ساختار ظالمانه ی جامعه را می پذیرند و تحکیم می کنند و بعد می گویند بسیار خوب، حالا ما کمی صافکاری کنیم. این نگاه به مردم و مستضعفین خیلی فرق می کند با نگاه امیر المومنین(ع) که از همان اول می گوید که من هیچ کوه ثروتی را در برابر هیچ دره ی فقری نمی پذیرم. برخي نخبگان در انتخابات اخير برخلاف چيزي كه به احمدي ن‍اد نسبت مي دادند خودشان نگاه از بالا و از روي ترحم و شهروند درجه دو به محرومين داشتند و زورشان مي آمدكه آنها هم حق راي داشته باشند، در حدي كه بتوانند سرنوشت خودشان را عليرغم خواست روشنفكران رقم بزنند. دست داشتند اكثريت ملت همواره بتوانند زائده و دنباله رو و ريزه خوار روشنفكران و نخبگان و اشراف مطرح باشند.

 

6_ به نظر جنابعالی برنده انتخابات اخیر چه کسانی بودند؟

برنده جمهور مردم و جمهوریت نظام است، انقلاب اسلامی نشان داد که به فرایندهای جمهوریتی وفادار است؛ انقلاب اسلامی به این معنا صاحب 40 میلیون رای  شد؛ ممکن است بخشی از کسانی که داخل آن 40 میلیون هم بودند، واقعا ارادتی به جمهری اسلامی نداشتند ولی همین که آنها پذیرفتند که در جمهوری اسلامی می توانند بیایند و در فرایند های دموکراتیک اوضاع مملکت را به دست خودشان تغییر بدهند، این یک دستاورد بزرگ برای انقلاب اسلامی است که اینها هم نتوانستند انکار کنند؛ و آمدند در انتخابات شرکت کردند. این یعنی پذیرفتند که ما می توانیم برنده شویم، یعنی جمهوری اسلامی اینقدر سعه صدر از خود نشان داده است که حتی کسانی هم که ممکن است دشمنش تلقی شود یک اقلیت خیلی کوچکی، اینها را هم به طمع انداخته که بیایند از این فرایند دموکراتیک استفاده کنند این خیلی دستاورد بزرگی است از این جهت به نظرم این یک پیروزی برای نظام است.

ضمن اینکه  اکثریت 40 میلیون نفر، چه کسانی که به آقای احمدی نژاد رای داده اند و چه  کسانی که به آقای موسوی رای  داده اند اینها واقعا با علاقه و اعتماد به این نظام و ساختار جمهوری اسلامی وارد انتخابات شدند.

 

7_ علت اینکه توده ها به احمدی نژاد رای دادند، چیست؟ آیا احمدی نژاد به آن معنایی که اصلاح طلبان مدعی هستند، پوپولیست است؟

رأیی که به آقای احمدی نژاد داده شد، به نظر من کاملا عقلانی بود. در انتخابات گذشته، احمدی نژاد گزینه دوم مردم بود، یعنی اکثریت کسانی که به آقای احمدی  نژاد رای دادند، نسبت به آقای احمدی  نژاد نقد داشتند، وگرنه در مرحله  اول به او رای می دادند ولی احمدی نژاد در یک روش عقلانی گزینه ارجح، نسبت به آقای هاشمی تشخیص داده شد. در این دوره هم همینطور بود، اکثر کسانیکه به اقای احمدی نژاد رای دادند نسبت به او نقد جدی هم دارند.

باید گفت که اصلاح طلبان تلاش کردند که یک شخصیت کاریزماتیک برای موسوی بسازند و به شدت پوپولیستی عمل کردند. حرف هایی می زدند که مبنای عقلانی نداشت، می گفتند ایشان سید است باید رای بیاورد؛ چقدر روی سیادت ایشان تاکید کردند، از رنگ سبز استفاده کردند، نوع ادبیات فاشیستی که اینها در مبارزه با احمدی نژاد انتخاب کردند، یعنی تبدیل احمدی نژاد به یک نقطه سیاه؛ برخلاف احمدی نژاد که موسوی را نقد جریانی می کرد، آنها احمدی نژاد را نقد شخصی می کردند؛ کلید واژه های احمدی نژاد مثلا “اشرافیت سیاسی” بود که برای مردم کاملا ملموس بود و کاملا ما به ازاء در واقعیت داشت ولی انها بر مسائل خیلی جزئی و با پمپاژ تبلیغاتی تلاش کردند احمدی نژاد را کنار بگذارند. شیوه های تبلیغاتی اینها بر این استوار شده بود که یک فضایی ایجاد کند که کسی جرات نکند بگوید من به احمدی نژاد رای داده ام، کسانی را که به احمدی نژاد رای می دادند را تحقیر می کردند.

در مجموع این انتخابات، نبرد عقلانیت با تبلیغات بود. مردم در یک انتخاب عقلانی احمدی نژاد را ترجیح دادند و احمدی نژاد هم نباید دچار اشتباه شود، چرا  که مردم با هیچ کس عقد اخوت نبسته  اند و کاملا واقعی تحلیل  می کنند.

تگ های مطلب :
دسته بندی : عمومی
به اشتراک بگذارید : | | |