مصاحبه منتشرشده در نشریه حلقه وصل شماره نود و یک – فروردین و اردیبهشت 1400
چیستی حلقههای میانی در گفتوگو با وحید جلیلی
رهبر انقلاب اسلامی در دیدار 98/03/01 با دانشجویان، مفهوم جدیدی با عنوان «حلقههای میانی» را طرح کردند و برای حلقههای میانی وظایفی از قبیل: تشکیل کارگروههای فرهنگی، گروههای فعالیت سیاسی، تشکیل کرسیهای آزاداندیشی، گروههای نهضتی در خصوص مسائل جهانی، گروههای علمی، فعالیتهای اطلاعاتی مردمی و کارهای اجتماعی برشمردند و تاکید کردند: «همه این کارها باید به وسیله جوانها برنامهریزی بشود. البته همه اینها هم بایستی با الهامگیری از آن جهتگیری کلی که عرض کردم یعنی در جهت رسیدن به جامعه اسلامی و تمدن اسلامی است. در همه این کارها، آن برنامهریزان، آن مراکز برنامهریزی و هدایت – که گفتیم حلقههای میانی باید آن را انجام بدهند- باید به آن جهتگیری توجه داشته باشند». برای بسط و تبیین مفهوم حلقههای میانی به سراغ وحید جلیلی، مدیر دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی رفتیم و به تحلیل این بیانات و بررسی ابعاد، فرصتها و چالشهای پیش روی «حلقههای میانی» پرداختیم.
بعنوان مقدمه، لطفاً دیدگاهتان در خصوص طرح مفهومی بنام «حلقههای میانی»توسط رهبر انقلاب بفرمایید.
هر حرکت اجرایی و اقدام میدانی، بایستی ناظر به مبانی معرفتی مشخصی باشد؛ همان طور که آقا در بیانیه گام دوم تاکید کردند؛ برای نیروهای انقلابی «چرایی» حرکتها خیلی مهم است. در واقع یکی از مهمترین ویژگیهای نیروی انقلابی – که حرکت او را از حرکتهای دیگر در دنیا متمایز میکند- این است که چرایی یا مبانی معرفتی و علل غایی برایش مهم است. در این راستا اولین و مهمترین نکته که باید به آن توجه کنیم این است که هیچ کس از دایره خطاب برنامه دین خارج نیست؛ اگر قرآن میگوید: «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ» و یا میفرماید «حَريصٌ عَلَيكُم» به این خاطر است که پیغمبر حاضر بودند جان بدهند اما یک نفر هم از دایره خطاب ایشان بیرون نماند و حرص میزدند برای اینکه همه بشریت پای کار آرمانهای الهی توحیدی باشند.
امیرالمؤمنین در خطبه 216 نهج البلاغه بیانی دارند به این مضمون که تحقق عبادت شایسته خدا در روی زمین، صرفاً به وسیله اولیای خدا وسلسله انبیا و ائمه ممکن نیست؛ بلکه اگر میخواهیم خدا در طرازی که حق اوست در جهان پرستش بشود باید همه آحاد مردم به این کاروان وارد بشوند. حضرت میفرمایند: « وَ لَيْسَ امْرُؤٌ -وَ إِنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ- بِفَوْقِ أَنْ يُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ؛ وَ لَا امْرُؤٌ -وَ إِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ- بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلَى ذَلِكَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْهِ. » یعنی هيچ كس – هر چند جایگاه او بزرگ و ارزش او در دين بالا باشد- بى نياز نيست كه او را در انجام حق يارى رسانند، و هيچ كس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در دیدهها بى ارزش باشد، كوچكتر از آن نيست كه كسى را در انجام حق يارى كند، يا ديگرى به يارى او برخيزد.
بنابراین وقتی صحبت از «حلقههای میانی» میکنیم قاعدتاً هدف ما، ایجاد بستری در جامعه است که مفاهیم و معارف و آرمانهای دینی و عمل صالح را به صورت {حداکثری} در جامعه گسترش بدهد. بعضی فکر میکنند حلقه میانی صرفاً برای کمک به ولی فقیه، نظام و یا دستگاههاست- البته این هم هست- ولی به نظر میآید رسالت اصلی حلقههای میانی «دعوت» است؛ در واقع حلقههای دعوت هستند؛ حلقههای فراخوان موثر قاعده جامعه و جمهور مردم به مسیر مبارزه و مقاومت و سازندگی هستند.
شما مفهوم حلقههای میانی را چگونه تعریف میکنید؟
من فکر میکنم حلقههای میانی یک مفهوم نسبی است. اینطور نیست که حلقههایی در سطح بالا باشند و حلقههایی در سطح میانی.
اگر مفهوم حلقههای میانی را بخواهیم درست بفهمیم بایستی به تعبیری که آقا اخیراً تحت عنوان «زنجیره تواصی» به کاربردند دقت کنیم؛ تواصی یک تعامل دوطرفه است به این معنی که هیچ انسان مسلمانی حق ندارد صرفاً گوش باشد یا صرفاً زبان. بلکه اگر میخواهد در مسیر تکامل باشد بایستی از یک طرف گوش و از یک طرف زبان باشد. وقتی در گروههای بالاتر از سطح معرفتی خود هست، بایستی بشنود و سطح معرفتی خود را ارتقا دهد، و وقتی در گروههای پایینتر از سطح خود است، بایستی آنچه را میداند، به آنها هم تعلیم بدهد. پس هر فردی دو نقش در حلقه میانی خود دارد، زمانی تعلیم دهنده است و زمانی یادگیرنده. خداوند در قرآن میفرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا» یعنی این تفاوتهای ظاهری که در شما ایجاد کردیم هدفی دارد، حکمتی دارد و آن این است که هر کدام از شما به تبع نژاد، ژنتیک، موقعیت جغرافیایی، تجربه تاریخی و … مزیتی نسبت به دیگری پیدا میکنید و بایستی در مسیر معرفت افزایی باهم دیگر «هم افزایی کنید» – لتعارفوا – با هم افزایی میتوانید به معرفتهای بالا و بالاتر دست پیدا کنید و متعالی شوید. اگر این مبنا را بپذیریم، آنگاه هدف اصلی حلقه میانی باید گسترش و ارتقای هم افزایی اجتماعی باشد؛ به این صورت که ظرفیتها و نیازها را شناسایی میکند و این دو را به یکدیگر متصل میکند. اینطور هم نیست که یک عده فقط ظرفیت داشته باشند یک عده فقط نیاز داشته باشند. باز قرآن داریم در این رابطه میفرماید: « فضل الله بعضکم علی بعض» این را مفسرین گفتهاند منظور این نیست که یک عده، برای همیشه و در همه ساحات بر دیگران برتری یافتند؛ بلکه به این معناست که ما شما را محتاج یکدیگر قرار دادیم. حضرت آقا در تعبیر زیبایی در«طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» این را «ولایت افقی» نامیدهاند؛« المُؤمِنونَ وَالمُؤمِناتُ بَعضُهُم أَولِياءُ بَعضٍ يَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَيَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ». بنابراین کار اصل حلقههای میانی این است که ارتباطات اجتماعی و هم افزایی اجتماعی در جامعه را به اوج برسانند.
متاسفانه در خصوص مبانی این مباحث خیلی کم کار شده است؛ قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ » خداوند دوست دارد کسانی را که چونان زنجیره به هم پیوسته و بنایی آهنین در راه او جهاد میکنند. امیرالمؤمنین در خطبه 34 نهج البلاغه میفرماید: «غلب والله المتخاذلون»؛ یعنی شماها هر چقدر هم قوی باشید، اما فردی و تنهایی و جدا از هم عمل کنید، به قسم جلاله منِ امیرالمؤمنین شکست خواهید خورد! حتی اگر رهبرتان علی بن ابی طالب باشد! تا وقتی هم افزایی نکنید پیروزی حاصل نخواهد شد.
بنابراین رسالت اصلی حلقههای میانی، فعال سازی ظرفیتهای اجتماعی است. یک حلقه میانی بایستی رصد کند و هر جا که ظرفیت هم افزایی فعال نشدهای وجود دارد، به سراغش برود و برایش طراحی کند تا به شکوفایی برسد. این ظرفیت میتواند مادی، معنوی ویا معرفتی باشد.
به عنوان مثال اردوهای جهادی یکی از نمونههای فعال شده هم افزایی اجتماعی است. بچهها در اردوها چه میکنند، یک روستای محروم را پیدا میکنند، از طرفی میبینند در دانشگاه، دانشجویان وقت خالی زیادی دارند – به ویژه در تابستان و ایام نوروز – آن نیاز را به این ظرفیت متصل میکنند. بعد میروند سراغ پولهای ریز و درشت دست مردم و خیرین، آنها را هم پای کار میآورند… این میشود حلقه میانی.
رهبرانقلاب فرمودند کار حلقههای میانی را دولت و دستگاههای دولتی نمیتوانند انجام بدهند؛ به نظر شما آقا این را از باب ناامیدی از نقش افرینی دستگاههای رسمی در این حوزه فرمودند و یا اینکه اساساً رسالت حلقههای میانی، طرحی ویژه و استثنایی است؟
مطمئناً دستگاههای دولتی و حاکمیتی برای بسترسازی حضور گسترده مردم در عرصه ارمان های انقلاب اسلامی وظایف مشخصی دارند. به عنوان مثال در آخرین حکمی که آقا برای اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی صادر کردند، مفصلاً تبیین شده است که وظیفه شما – به مثابه یک نهاد حاکمیتی- آماده سازی زمینه برای حضور مردم است. پس قطعاً حکومت وظایفی دارد و متاسفانه بسیاری از این وظایف را، یا تعطیل کرده است و یا ضعیف ظاهر شده است.
در هر صورت حتی اگر دستگاههای حکومتی به وظایف خود، به نحو احسن هم عمل کنند باز کفایت نمیکند. چه اینکه طبق مبانی معرفتی انقلاب، ظرفیت حضور مردم در صحنه، آنقدر گسترده و بزرگ است که هر چقدر تلاش بشود، بازهم جا دارد. مطابق مبانی دینی ما هر آدمی، به تنهایی یک عالَم است: « اتزعم آنک جرم صغير و فيك انطوي العالم الاكبر» اگر زمینه مناسب فراهم بشود هر انسانی در فضای انقلاب اسلامی میتواند به اوج شکوفایی برسد و عالَم درونش را بیابد. از این نمونهها در انقلاب بسیار داریم؛ یک بچه چوپان در روستایی دورافتاده که به معنای واقعی کلمه محروم و مستضعف است آنچنان رشد میکند که رأس طواغیت جهان، شخصاً دستور ترور او را میدهد: حاج قاسم سلیمانی. و دهها و صدها نمونه مشابه حاج قاسم در انقلاب داریم. از احمد متوسلیان ها تا محسن حججیها و احمدی روشنها. اساساً انقلاب اسلامی و نظام دینی برای رشد تک تک آدمها و به فعلیت رساندن ظرفیتهای عظیم آنهاست. بنابراین این که آقا فرمودند کار حلقههای میانی را نه رهبر میتواند ونه دولت؛ به نظرم بیشتر به مبانی فکری و نظام معرفتی انقلاب اسلامی بر میگردد. از این جهت که برای شکوفایی ظرفیتهای تک تک مردم، محتاج فعالیتهای بسیار گستردهای هستیم تا این ظرفیتها در هم افزایی با یکدیگر، جامعه را به رشدی در طراز جامعه اسلامی برساند.
نسبت حلقههای میانی و چالشها و مسائل کلان نظام را چگونه تبیین میکنید؟
دراین خصوص یک نکته اساسی وجود دارد و آن تعریف«طرح مسئله»است. این بحث را من قبلاً هم بارها مطرح کردهام که « طرح مسئله» یعنی ترکیبی از معلومات و مجهولات، به شکلی که با کمک معلومات، بتوان مجهولات را بدست آورد. حلقههای میانی بایستی در جامعه اقدام به طرح مسئله بکنند. بعضی طرح آسیبها، محرومیتها، ناهنجاریها و مشکلات را با طرح مسئله یکی گرفتند در حالی که این کار، فقط طرح مجهولات است که اگر ضلع دیگرش دیده نشود به القا بن بست میانجامد. حلقههای میانی بایستی با طرح معلومات و داشتهها و به میدان آوردن آنها، برای رفع کاستیها و نواقص تلاش کنند. حضرت آقا اخیراً تعبیری جالبی به کار بردند و گفتند عدهای میخواهند با نداشته های انقلاب، داشتهها را از بین ببرند! در حالی که راه منطقی این است که با داشتهها، نداشته ها را بدست آورید.
من اگر بخواهم مفهومی برای این کارکرد حلقههای میانی به کار ببرم، آن مفهوم «اِعداد استطاعتها»است. کار حلقههای میانی، اِعداد است: « وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم» آماده کردن ظرفیتهاست؛ شناسایی و شکوفاکردن ظرفیت ها و به فعلیت در آوردن آنهاست. و اگر این کار با موفقیت محقق شد آن وقت آن هدف اصلی که گسترش و ارتقا هم افزایی اجتماعی در جامعه است، به اوج خود نزدیک خواهد شد.
به نظر شما دلایلی که در این مقطع از انقلاب، حضرت آقا تاکید ویژهای درباره عرصههای اجتماعی دارند؛ چیست؟
به نظرم در مقاطعی نگاه فعالان جبهه انقلاب – به معنای عام – خیلی سیاست زده شد. به این معنی که فکر کردیم صرفاً با بردن انتخاباتها، اهداف انقلاب محقق خواهد شد؛ یا با شکست در انتخابات ها همه چیز از دست خواهد رفت.
مثلاسه دوره مجلس مطلقاً در اختیار جریان اصولگرا بود؛ 12سال فرصت کمی نیست. ضمن اینکه در مقطعی همزمان شد با دولت اصول گرا. غرض اینکه در دورهای تصور میشد صرفاً با در اختیار گرفتن نهادهای دولتی و حکومتی میشود اهداف انقلاب را محقق کرد. من فکر میکنم بخشی از این تفکر- که مردم و حوزه اجتماعی را بازنشسته میکند – محصول جریان نفوذ در حزب ا… است. ما در دورهای مبانی معرفتی اسلام و انقلاب اسلامی را کنار گذاشتیم و یا به آن کم توجهی کردیم و نتیجتاً آن سازماندهی اجتماعی که قرآن، نهج البلاغه و اهل بیت به ما پیشنهاد میکنند، کنار گذاشتیم و گفتیم نیازی به هم افزایی اجتماعی، به «لیقوم الناس بالقسط»، به میدان آوردن آحاد مردم، تک تک مردم نداریم. این به معنای پشت کردن به معارف انقلاب اسلامی بود. به نظرم بخشی از این نگرش برآمده از تفکر مارکسیستی است. مارکسیستها معتقد به دیکتاتوری طبقه پرولتاریا هستند و میگویند همه چیز باید از بالا، آنهم به شیوه کاملاً دیکتاتوری اصلاح و اعمال شود. متاسفانه الان میبینیم این نگرش در بسیاری از بچه حزب اللهیها ریشه دوانده است. یعنی ترجیح میدهند رهبرانقلاب، «شاه» باشد تا «ولی». دوست دارند آقا، همه چیز را با دستور و انتصاب، شخصاً درست کند! در حالی که کار ولی فقیه هدایت، راهبری امت و امامت است.
به همین خاطر مرتباً تاکید میکنیم که مبانی معرفتی انقلاب اسلامی را بایستی تازهگردانی کنیم، بازخوانی کنیم و نسبت به آن مراقبه داشته باشیم و اگر در این تازهگردانی مبانی معرفتی، غفلت کردیم، مجدداً تفکر سلطنتی و اشرافی – حتی در ظاهر و قالب حزب اللهی، انقلابی و اصولگرایی – بر میگردد وبر اذهان چیره میشود.
پس اگر نسبت به مبانی معرفتی اسلام ناب و نقش مردم، وظایف مردم، حقوق مردم و… در آن بی توجه باشیم، سازوکارهای هم افزایی اجتماعی به جای این که ار قران و سیره گرفته شود از چین و اروپا وارد خواهد شد. اینکه امام فرمودند مراقب اسلام سلطنتی و اسلام التقاطی باشید، واقعاً مسئله امروزِ ما، در مبانی معرفتی است. اسلام سلطنتی یعنی اهداف و آرمانها صرفاً از طریق ابزارهای حکومتی و از «بالا» دنبال شود و اینکه در «جمهور» ملت، چه میزان آمادگی و شوق و حرکت نسبت به آرمانها میتوانید به وجود آورید، محلی از اعراب ندارد. این در حالیست که در سوره حدید آمده است: « لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ وَأَنزَلنَا الحَديدَ فيهِ بَأسٌ شَديدٌ» آنچه اولویت دارد اول کار فرهنگی است:« لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ » هدف کار فرهنگی باید فراخوان اجتماع به حضور فعال در صحنه مبارزه باشد: « لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ » و در مرحله آخر حوزه سیاست وقدرت قرار دارد:« وَأَنزَلنَا الحَديدَ فيهِ بَأسٌ شَديدٌ» در این آیه میفرماید: ما پیغمبران را میفرستیم و آنها اول کار فرهنگی تبیینی میکنند، روی مبانی معرفتی کار میکنند وقتی این تحکیم شد، زمینه برای خیزش و ایستادگی اجتماعی فراهم میشود، یعنی جمهور مردم به صحنه میآیند «لیقوم الناس بالقسط»، بعد در امتداد این کار، قدرت سیاسی هم محقق میشود. این سرنا را نمیشود از سر گشادش زد!
در مجموع من فکر میکنم اینکه بچههای انقلابی درگیر سیاست زدگی و تمرکز برای گرفتن نهادهای قدرت شدند، یکی از دلایلی است که آقا روی مباحث اجتماعی تاکید ویژهای داشتند؛ هرچند ایشان از قدیم به این حوزه تاکید داشتند و این حرف، حرف بدیعی نیست. ضمن اینکه جریانهای معارض سرمایه گذاری ویژهای روی کارهای فرهنگی اجتماعی داشتند. مثلاً در همین ده سال گذشته امریکا سرمایه گذاری کلانی در حوزه فرهنگ عمومی در ایران کرد و جواب هم گرفت. یعنی کار فرهنگی، اجتماعی و رسانهای آنها به همراه غفلتها و کم کاریهایی که در داخل داشتیم باعث شد جریانی در حوزه سیاست سر کار بیاید، که بالاخره نسبت به دیگران، برای غرب مطلوبتر بودند.
اگر بخواهیم کمی مصداقی هم بحث کنیم، مصادیق موفق حلقههای میانی را کدام موارد می دانید؟
من تاکید میکنم حلقه میانی همانند یک پل است؛ ولی متاسفانه امروز پلهای معلق زیادی در کشور داریم به این معنا که معلوم نیست متصل کننده چه چیزی به چه چیزی هستند؛ یک نمونه از این پلهای معلق، حلقههای صالحین است. ادعا این بود که 200 هزار حلقه صالحین ایجاد شده است ولی معلوم نبود از این «پل» قرار است چه چیزی به کجا برده شود. اگر چه خدمات زبادی هم توسط این حلقه ها صورت گرفت اما من درحوزه تخصصی خودم بحث میکنم؛ مثلاً ما از یک سو بخشی داریم تحت عنوان هنر انقلاب اسلامی؛ واز دیگر سو بدنه اجتماعی داریم که حلقه صالحین به آن دسترسی دارند. از این 200 هزار حلقه، اگر هر کدام 10 نفر را پای کار مصرف و توزیع آثار هنر انقلابی بیاورند، 2 میلیون نفر با آثار و عناصر و مراکز هنری انقلاب و … آشنا میشوند و باز هر کدام پلی میشوند برای معرفی آنها به دیگرانی؛ ولی این اتفاق نمیافتد؛ انگار حلقه صالحین خودش شده است هدف! پل برای پل که معنا ندارد. مثال دیگرش نمازهای جمعه است. گفته میشود 800 نماز جمعه در کشور برگزار میشود؛ خودِ نماز جمعه یک حلقه میانی است. همانطور که پیغمبر اسلام – که گل سرسبد دو عالم است – دون شان خود نمیدانست که از شخصی مثل حسان بن ثابت– ضمن اینکه حسان انسان کاملی نبود و بعد از پیغمبر هم سرنوشت خوبی پیدا نکرد- که در مقطعی با هنرش در خدمت اسلام بود، حمایت کند و او را تبلیغ و ترویج کند؛ در تریبونهای نماز جمعه هم بایستی شاهد معرفی ظرفیتها و هنرمندان جبهه انقلاب اسلامی به مردم باشیم؛ همانطور که پیغمبر واسطه معرفی حسان به مردم بود. چرا این اتفاق نمیافتد!؟ حلقههای میانی همین نمازهای جمعه، 70هزار مسجد، 43هزار پایگاه بسیج، حلقههای صالحین و امثالهم هستند. بعضی فکر میکنند حلقه میانی چیز جدیدی است و بایستی یک ساختار و تشکیلات جدیدی بوجود آورد؛ نخیر. اگر همینها احیا و تازهگردانی معرفتی بشود خواهیم دید چه انقلابی به وجود میآورند. من در حوزه کاری خودم می گویم اینها یک پنجاهم نقشی که میتوانند بعنوان یک حلقه میانی در خصوص معرفی هنر انقلاب اسلامی به بدنه اجتماعی داشته باشند، انجام ندادند چون اساساً چنین شانی برای خود قائل نیستند و خودشان هدف شدند!
اگر بخواهیم شاخصی برای حلقههای میانی ارائه بدهیم فکر میکنم آن شاخص این باشد که یک حلقه میانی چه مقدار از ظرفیتهای بالقوه را توانسته به فعلیت برساند. مثلاً اردوهای راهیان نور را در نظر بگیرید. این اردوها به مثابه بستری است که توانست ظرفیتهای مردمی و خودجوش را پای صحنه بیاورد. اینطور نیست که هزاران اردوی راهیان نور را تماماً دولت و بسیج و سپاه تأمین کنند، خیلی از این اردوها توسط بچههای مسجدی و فرهنگی بصورت خودجوش راه اندازی میشد؛ به تعبیر رهبرانقلاب، راهیان نور یک فناوری نوین فرهنگی ایجاد کرد؛ یعنی سازوکاری ابداع شد که ظرفیتهای مردمی را به صحنه کشید. یک نفر برنامه ریزی اردو میکرد، یکی تولید محتوا، یکی مداحی، یک نفر خاطره انگاری میکرد، مستند تهیه میشد و …. حلقه میانی آن مجموعهای است که میتواند سازوکار شکوفاگر ظرفیتهای مردمی را ایجاد کند و من معتقدم اینقدر در حوزه اجتماعی و مردمی ظرفیت وجود دارد که اگر دهها و صدها فناوری نوین فرهنگی دیگری مشابه راهیان نور ایجاد کنیم، باز هم جای کار وجود دارد؛ این در حالیست که متاسفانه نیروهای جبهه فرهنگی انقلاب، در مقاطعی به نوعی محافظه کاری رسیدند، یعنی به آنچه داریم اکتفا کردیم.
بعنوان سؤال پایانی، اگر نکتهای در خصوص الزامات ورود به عرصههای اجتماعی و هم افزایی اجتماعی دارید، ممنون میشوم بفرمایید.
به نظرم مهمترین چیزی که بچههای انقلابی و حزب اللهی میتوانند به آن فخر کنند، «تکلیف گرا» بودن آنهاست. اما قرآن میگوید نمیتوانید تکلیف گرا باشید مگر اینکه «وسع شناس» باشید: « لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وسعها». میفرماید تکلیف فرع بر وسع است. اگر مجموعه وسعتان، ظرفیتها، دامنه استطاعتها و قابلیتهایتان را شناختید و احصا کردید؛ آن موقع میتوانید در انجام تکالیفتان سربلند باشید. ولی اگر در وسع شناسی لنگ بزنید قطعاً در تکلیف گرایی لنگ خواهید زد.
بنابراین مهمترین ویژگی انسان تکلیف گرا، وسع شناسی است. بچه حزب اللهی باید بتواند وسع خودش را فهرست کند؛ متاسفانه الان اینطور نیست؛ یعنی میتواند دهها ساعت راجع به محرومیتها، فسادها، ناکارامدی ها و آسیبها و کمبود ها حرف بزند اما بعضاً نیم ساعت هم نمیتواند وسعش را فهرست کند؛ می گویند از میکل آنژ، سؤال کردند تو چطور این مجسمههای زیبای سنگی را خلق میکنی!؟ پاسخ جالبی داده و گفته این مجسمهها در این توده سنگی که به من میدهند وجود دارد، من فقط اضافهها را برمی دارم! حضرت امام اولین روزی که وارد ایران شد، در بهشت زهرا فرمود: ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم. امام در همان لجن سینمای قبل انقلاب – آن زمان سینما خیلی سخیف و کثیف بود – فرصتها و ظرفیتهایی میدید که بعدها از دلش کارهایی مثل بچههای آسمان، آژانس شیشهای، بازمانده و دهها و صدها اثر انقلابی دیگر سربرآورد.
من فکر میکنم مهمترین کار بچههای انقلابی «وسع شناسی» است؛ قدر شناسی باشد؛ قدر به معنای اندازه است. ما بعضاً متوجه نیستیم در موقعیت تاریخی هستیم که انبیا و اولیای الهی – که ما در برابر عظمت وجودی آنها خیلی کوچک هستیم – در آروزی این موقعیت و اقتدار بودند و نصیبشان نشد. اینکه در دورهای هستیم که قدرت و عظمت اسلام برقرار است و خدا این توفیق را به ماداده است که در کشوری زندگی میکنیم که پرچمدار اسلام در جهان است؛ نعمتی بی نظیر و استثنایی است؛ نعمتی که با خون شهدا و فداکاریهای بزرگی بدست آمده است. اگر ما همواره متوجه این فرصت و نعمت بی نظیر جمهوری اسلامی باشیم آن وقت در مییابیم که چه تکالیف بزرگی روی دوشمان است و برای انجام این تکالیف معطل هیچ کس نخواهیم ماند و شبانه روز برای شکوفا کردن فرصتها وظرفیت های عظیم بوجود آمده توسط انقلاب اسلامی تلاش خواهیم کرد.