اگرچه به تبع تندرويهاي التقاطيون و ملحدين در سالهاي اول انقلاب بحثهاي طبقاتي كمرنگ و كمرنگتر شد و هر نوع رويكرد طبقاتي در تحليل واقعيتهاي جامعه انقلابي ايران زير سايهاي از شك و ابهام قرار گرفت اما خروش امام در يكي دو سال آخر دهه اول انقلاب آژير خطر را روشن كرد و ابعاد اقتصادي گفتمان انقلاب اسلامي را كه جزء لاينفك ايدئولوژي نظام اسلامي است دوباره به رخ كشيد.
جالب اينجا بود كه اين بار تعابير نيز تازه شده بود تا راه را بر هر توجيه و توجيهگري ببندد. اگر در ابتداي انقلاب سخن از مستضعف و مستكبر بود اكنون گفتمان ” جنگ فقر و غنا ” تصوير شفافتر و دقيقتري از ماهيت انقلاب اسلامي را به نمايش گذاشته بود.
شايد گروهي از مستضعفان سابق كه در پناه توجه افكار عمومي به جنگ هشت ساله بار خود را بسته و با استفاده از انواع رانتهاي اقتصاد دولتي جمهوري اسلامي به آلاف و الوف رسيده بودند خوش ميداشتند كه مفاهيم استضعاف و استكبار را صرفاً بينالمللي كرده و تاريخ مصرف داخلي آن را پايان پذيرفته بينگارند. اما ” تازهگرداني ” امام مسلماني تراز انقلاب اسلامي را از شر مسلمانهاي فسيل شده و ايمانهاي به قهقرا رفته نجات داد و خون تازهاي در رگهاي انقلاب دواند.
در طول سالهاي جنگ اگر چه رياكارها و راحتطلبها و فرصتطلبها در پشت جبهه مشغول آباد كردن “دنيا”يي بودند كه انقلاب طومارش را پيچيده بود اما حضور زنده شهدا و بسيجيها در جامعه مباني آرماني انقلاب را عينيت بخشيده بود. فقط يك روي سكه رزمندگي به پيشواز دشمن رفتن بود. روي ديگر سكه كه اهميتي به مراتب بيشتر داشت كندن از ” دنيايي ” بود كه بسياري – حتي از انقلابيون – را گرفتار كرده بود.
رسيدن به جبهه، گذشتن از خيلي مراحل را ايجاب ميكرد و همين بود كه جنگ را ” نعمت ” ميكرد: عرصهاي واقعي براي محك زدن ايمانها و آرمانها.تا جنگ بود راحتطلبي و عافيتجويي معنايي معين و مبرز داشت و پيچيدن آن در زرورقهاي توجيه- لااقل به اندازه دوره بعد از جنگ – ممكن نبود.
اگر چه جنگ به خودي خود بسياري از امكاناتي را كه ميتوانست در خدمت محروميتزدايي قرار گيرد ميبلعيد و به اين معنا مانعي در راه عدالتگستري بود اما بعد فردي عدالت اجتماعي را كه مهمترين شرط تحقق گسترده اين آرمان بود در وجود مرداني كه در تراز تربيتي انقلاب اسلامي پرورده ميشدند استوارتر ميكرد. آن كه از شهر و خانواده و عافيت و امنيت به خون و خطر ميپيوست و جان خود را ايثار ميكرد نميتوانست در برابر استئثار بيموضع باشد. ايثارگري ملازم قطعي نفي استئثار و ويژهخواري بود.
با پايان گرفتن جنگ كه مهمترين دستاورد آن از نگاه امام ” استمرار روح اسلام انقلابي ” بود يكي از فرصتهاي فراهم براي طرح و تثبيت مهمترين آرمانهاي انقلاب يعني عدالت از دست رفت و معمار انقلاب ناگزير ميبايست ظرفيت جديدي را براي ” استمرار روح اسلام انقلابي ” به ميدان ميآورد.
از مهمترين ظرفيتهايي كه مشمول فراخوان امام براي حضور در جنگ فقر و غنا شد؛ هنر بود.
دو ماه بعد از پايان جنگ هشت ساله پيام طوفاني امام به هنرمندان حكايت از حساب ويژهاي بود كه بنيانگذار نظام و رهبر انقلاب مستضعفان بر روي اين گروه بازكرده بود.
از فحواي پيام صريح و اكيد امام مشخص است كه هنرمندان را بازوي اصلي خود در مصاف با اسلام آمريكايي و پيشبرد آرمان عدالت ميدانست. از همين رو بود كه پيشاپيش تلاش كرد تا راه رهزنان را سد كند و هيچ گردنهاي را براي دور زدن هنر متعهد و به بيراهه كشاندن هنرمندان مسلمان باز نگذارد. امام تاكيد كرد: ” تنها ” هنري مقبول قرآن است كه صيقلدهنده اسلام ناب محمدي(ص)، اسلام ائمه هدي(ع)، اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرمآور محروميتها باشد.
چه بايد كرد؟ اين پرسش جدي در برابر كساني قرار داشت كه منافعشان با چنين تعريفي از هنر متعهد در تضاد بود.
امام ميگفت: ” هنري زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايهداري مدرن و كمونيسم خونآشام و نابودكننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بيدرد و در يك كلمه اسلام آمريكايي باشد. ”
اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش، اسلام مرفهين بيدرد چگونه بايد به مصاف سپاهي ميرفت كه امتداد بسيجيان خميني در كربلاي پنج و والفجر هشت بود؟ نهضت هنر انقلاب چگونه بايد مهار ميشد؟ كار در سه محور آغاز شد:
از يك سو منتقدين و مصلحان! اجتماعي در حوزه فكر و رسانه و هنر نقد سكولار نظام اسلامي را آغاز كردند. سربازان اين جريان هم از بيرون مرزها حمايت و هدايت ميشدند و هم مدافعاني در داخل نظام داشتند. فعال شدن جريان نقد سكولار اين فرصت را در اختيار ” موريانهها ” قرار ميداد كه جريان نقد درونگفتماني را مهار كنند.
براي آنها كه در رخوت جامعه پس از جنگ مشغول تجربه چرب و شيرين دنيا و تمتع نامشروع از خون فرزندان فرهنگ فداكاري بودند هيچ سپري بهتر از تهاجمات برونگفتماني به انقلاب نبود. اين ” لولو ” بهترين بازيچه براي سرگرم كردن صاحبان اصلي انقلاب بود.
به اين ترتيب ملخها با جست و خيز توجهبرانگيزشان موريانهها را از معرض توجه دور كردند و موريانهها كه در پيام امام اصليترين دشمنان انقلاب بودند حاشيه امنيت پيدا كردند.
پروانههاي شمع انقلاب در هراس از هجوم ملخها يا با موريانهها ائتلاف كردند يا به آنها آتش بس دادند در حاليكه چالش موريانهها و ملخها جنگی زرگری بیش نبود.
اکنون که قوای دفاعی انقلاب مهار شده بود و بعد نفی و سلب و رد انقلاب مستضعفان و اسلام پابرهنگان به ملخ های مهاجم معطوف شده بود لازم بود تا وجه اثبات و ایجاب آن نیز تناسبی با وجه سلبی تحریف شده آن پیدا کند. ملخ ها مانع حرکت بودند. ولی حرکت به سوی کدام هدف ؟ عدالت ؟ نه!
در عرصه هنر فریاد هنر دینی، هنر عرفانی، هنر معنوی، معناگرایی، به آسمان بلند شد.
امام می گفت:” هنر در عرفان اسلامی ترسیم عدالت و شرافت و انصاف و تجسیم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است”
چنین عرفان خطرناکی مطبوع طبع لطیف و ظریف فربه شدگان دین منهای ایدئولوژی نبود. لپ هایی که از مکیدن خون فرهنگ شرافت و صفا گل انداخته بود و شکم هایی که از فرط تجاوز به حریم بیت المال بالا آمده بود به معنویت نابی نیاز داشت که از آلودگی “اسلام ناب” منزه مانده باشد. وقت آن رسیده بود که معنویت شعاری بسیجی های خمینی و عرفان خونین شهدای انقلاب اسلامی با معنویت عمیق حضراتي که در عمر با برکتشان حتی یک سیلی برای اسلام نخورده بودند جایگزین شود.
دیگر چمران ها و همت ها و فهمیده ها و رجایی ها و … هم باید در طرح ژنریک معنویت عرضه می شدند تا در نسل سوم دافعه ! ایجاد نکنند.
آنها صرفا” شهدای نازنین بی آزاری بودند که شهرام جزایری ها با زکات اختلاس هایشان حاضر بودند کنگره بزرگداشت هم برایشان بگیرند. اکنون وظیفه این شهدای نازنین آن بود که بر بیلبوردهای بزرگ حاشیه اتوبان “مدرس” (که گفته بود سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست) به پرشیاها و زانتیاها و الگانس هایی لبخند بزنند که حامل مدافعان و مروجان مخلص اسلام معنوی و عرفانی اند.
کافی نبود اما. پروانه هایی که در هراس از ملخ در برابر موریانهها ساکت شدند یا در کوررنگی سالهای رخوت “دین زرد” موریانه ها را بدل از نور طلایی شمع تشیع فرض کردند هنوز خطرناک بودند.
گام سوم، موریانگی پروانه ها بود.
باید پر، وا می نهادند تا دیگر هیچگاه هوس تفرج گلستان عدالت نکنند. “جنگ فقر و غنا” نه تاکتیکا” و ” در این برهه حساس!” که از بیخ باید انکار می شد. جنگ چی؟ کشک چی؟ کدام فقر؟ کدام تکاثر؟ آن چه طبیعی است همین است که هست. کلاه خودت را بچسب. دنیای خودت را بچسب. ” دین”! خودت را بچسب.
هنر متعهد؟ تجسیم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول؟ ترسیم روشن عدالت؟
پروژه ها یکی پس از دیگری تصویب شدند. پژوها یکی پس از دیگری تقسیم شدند. پزها و پرستيژها به جلوه گری آمدند. زهد به ریاکاری تفسیر شد.
و ریا کاران مدرن با پوشش ” مبارزه با ریا کاری” ! به میدان آمدند.
اگر تا دیروز گفته می شد سوء استفاده از ارزشهای انقلابی مذموم است حالا دیگر فاصله ای بین زهد و ایثار و آرمانگرایی و سوء استفاده از این همه نبود!
وقت تبدیل منکرها به معروف و معروفها به منکر رسیده بود. چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید. ” هنر” در جور دیگر دیدن است!
بیست و هشت سال پس از پیروزی انقلاب نبرد پروانه ها و ملخ ها و موریانه همچنان در جریان است. گلستان هنر انقلاب کم ندیده است پروانههایی را که در دام ملخ ها یا موریانه ها به دگردیسی دچار شدند.
پروا نکردن و پروانه ماندن در برابر جماعت ملخ ها و موریانه ها اولین شرط طواف به گرد شمع سوزان انقلاب اسلامی است. و بوستان انقلاب امروز بیش از هر وقت دیگر نیازمند گرده افشانی پروانه هایی است که دل در گرو لاله های سرخ خمینی دارند.
همان خمینی كه گفت: «تنها هنري مورد قبول قرآن است كه صيقل دهنده اسلام ناب محمدي(ص)، اسلام ائمه هدي (ع)، اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانهخوردگان تاريخ تلخ و شرمآور محروميتها باشد.»
* سرمقاله سوره، دوره چهارم، شماره 28، مهر 1385